«جهان هستی چگونه شكل گرفت؟»
«دانشمندان در مورد چگونگی بوجود آمدن کائنات با یکدیگر موافق هستند.»
ای. ا. ویلسون كه یك زیست شناس است، گفت: «اگر امكان یافتن مدركی قطعی در خصوص وجود نیرویی هدایت كننده و ماوراءطبیعی وجود داشت… در اینصورت این یكی از بزرگترین اكتشافاتی می بود كه تاكنون صورت گرفته است.»
(به نقل از استیو پالسون، «ایمان مذهبی خود یك اقتباس است.»، Salon.com، ۲۱ مارس ۲۰۰۶)
در دهه های اخیر، فیزیك دانان و ستاره شناسان در خصوص چگونگی شكل گیری جهان هستی چنین شواهدی را یافته اند.
دانشمندان بر این باورند كه جهان هستی با انفجار عظیمی از انرژی و نور آغاز گردید، كه اكنون ما آن را «انفجار بزرگ» یا Big Bang می نامیم. دانشمندان متقاعد شده اند كه برای شروع تمامی آنچه كه اینك وجود دارد این انفجار یگانه آغاز است. آن لحظه ی بسیار كوچك، آغازی برای جهان هستی، آغازی برای فضا، و حتی نخستین شروع برای خود زمان است.
هر آنچه كه امروز شاهد وجودش هستیم قبل از آن لحظه وجود نداشت. علاوه بر این، آنچه كه موجب شد تا تمامی چیزهایی را كه می بینیم به وجود آیند چیزی خارج از زمان، مكان و ماده بوده است.
فهمیدن این موضوع كه جهان هستی ما همیشه وجود نداشته و برای آن آغازی هست، دانشمندانی را كه منكر وجود خدا هستند به چالشی بزرگ دعوت می كند. به نظر می رسد كه نوعی «نیروی هدایت كننده ی ماوراء طبیعی» كه ای. ا. ویلسون به آن اشاره نمود واقعاً وجود دارد.
آیا دانشمندان درباره تئوری «انفجار بزرگ» اطمینان دارند؟ بله. در اواخر دهه ۱۹۲۰، ستاره شناسی به نام ادوین هابل به وسیله ی تلسكوپ خود مشاهده كرد كه كهكشان ها (كه برخی از آنها میلیون ها سال نوری دور هستند) با سرعتی خارق العاده از یكدیگر دور میشوند. دلیل این امر نیرویی نبود كه آنها را از یكدیگر با فشار دور می نمود، بلكه آنها در نتیجه ی یك انفجار اولیه كه نقطه ی شروع این حركت بود از یكدیگر دور می شدند.
در این نقطه ی آغازین، تمامی توده ی موجود در جهان هستی در نقطه ای واحد و بی اندازه متراكم به هم فشرده شده بود… كوچكتر از اندازه ی یك اتم! (دینیش دسوزا، «چه چیزی درباره مسیحیت تا این اندازه عالی است»، انتشارات رگنری، ۲۰۰۷، صفحه ۱۱۸)
سپس در یك انفجار كیهانی… انفجار بزرگ… جهان هستی به وجود آمد. استیون وینبرگ، كه برنده ی جایزه ی نوبل در فیزیك است، توضیحات بیشتری می دهد: «در حدود یك صدم ثانیه، زودهنگام ترین زمانی كه می توانیم با اطمینان در مورد آن صحبت كنیم، دمای جهان هستی تقریباً یكصد هزار میلیون (۱۰ به توان ۱۱) درجه ی سانتیگراد بوده است. یعنی حتی بسیار گرم تر از مركز گرم ترین ستاره، به قدری گرم كه در حقیقت هیچ كدام از اجزاء تشكیل دهنده ی ماده، مولكول، و اتم های معمولی، و یا حتی هسته ی سلول ها قادر نبودند در كنار هم باقی بمانند.
(استیون وینبرگ؛ سه دقیقه اول: نگاهی مدرن به سرچشمه ی جهان هستی؛ (Basic Books، ۱۹۸۸؛ صفحه ۵) و او ادامه می دهد: «جهان هستی از نور آكنده گشت.»
این گفته به طور حیرت انگیزی با این نوشته شباهت دارد:
«در ابتدا، خدا آسمان ها و زمین را آفرید… و خدا گفت: روشنایی بشود. و روشنایی شد.»
(پیدایش ۱ : ۱ و ۳)
آن از ماده پدید نیامد بلكه از طریق بیان كلامی كه گفته شد: «روشنایی بشود.»
اگر نگاهی به كتاب های روحانی مذاهب اصلی بیندازیم می بینیم كه تنها كتاب مقدس است كه درباره آنچه دانشمندان تاكنون كشف كرده اند توضیح می دهد: یك انفجار نور و آغاز جهان هستی… خارج از خود جهان هستی. و به همراه آن، آغاز فضا، ماده و زمان بود. این یك نقطه ی آغازین واحد برای همه چیز بود. در كتاب پیدایش بارها و بارها این شرح را می خوانیم: «و خدا گفت…» و در ادامه: «… و چنین شد.»
در عوض آیا این امكان وجود دارد كه جهان هستی ما به واسطه ی قوانین فیزیكی از قبیل نیروی جاذبه، الكترومغناطیس، سرعت نور و غیره به وجود آمده باشد؟ خیر. زیرا این ها هنوز وجود نداشتند. نخستین شروع جهان هستی قوانین فیزیكی را به وجود آورد و همه چیز بدون این ها شروع شد.
رابرت جاسترو، متخصص فیزیك نجوم که از منكرین وجود خداست، چنین توضیح می دهد:
«بذر تمامی آنچه تاكنون در جهان هستی اتفاق افتاده است در همان لحظه ی اول كاشته شد؛ وجود هر ستاره، هر سیاره و هر موجود زنده ای
نتیجه ی رویدادهایی است كه حركت آنها در لحظه ی انفجار كیهانی شروع شده است. به عبارتی، لحظه ی آفرینش… جهان هستی به یكباره بوجود آمد و ما نمی توانیم بفهمیم كه چه چیزی سبب شد تا این اتفاق بیفتد.» (رابرت جاسترو؛ «پیغام از جانب پروفسور رابرت جاسترو»؛ LeaderU.com؛ ۲۰۰۲)
همان گونه كه اظهار شده است، این نتیجه گیری برای دانشمندانی که به وجود خدا باور ندارند باعث پریشانی است. مشاهده ی یك واكنش و عدم توانایی در خصوص اثبات سبب آن ایجاد اختلال می كند.
جاسترو اینگونه نتیجه گیری می كند:
«برای دانشمندی كه با ایمان به قدرت استدلال زندگی كرده است، داستان همانند یك خواب بد خاتمه می یابد. او كوه های جهالت را پشت سر گذاشته است؛ چیزی نمانده است تا بالاترین قله را تسخیر نماید؛ در حالی كه خود را از آخرین صخره بالا می كشد با دسته ای از متخصصین الاهیات روبرو می شود كه به او خوش آمد می گویند و خودشان قرن هاست كه در آن مكان نشسته اند.» (رابرت جاسترو؛ خدا و ستاره شناسان؛ Readers Library، ۱۹۹۲)
تصورش را بكنید برای این چنین دانشمندانی چقدر باعث آسودگی خاطر شد زمانی كه ستاره شناسانی همچون هرمن باندی، توماس گولد و فرد هویل این نظریه را كه بعدها تحت عنوان «جهان پایدار» شناخته شد در سال ۱۹۸۴ مطرح كردند. تئوری آنها این بود كه جهان هستی از لحاظ قدمت نامحدود است. بنابراین هیچ خلقتی و یا علت و سببی نیز برای آن لازم نیست.
اما در دهه ۱۹۶۰، زمانی كه دو مهندس مخابرات (آرنو پنزیاس و رابرت ویلسون) در آزمایشگاه های شركت بل لبز تشعشعات مرموزی را كشف كردند كه از فضا می آمد، تئوری «جهان پایدار» متحمل ضربه ی نابودكننده ای شد. این تشعشعات از همه ی جهات به طور یكسان می آمدند. زمانی كه حرارت این تشعشعات اندازه گیری شد، منبع آن نیز تایید گردید. این تشعشات همیشه وجود نداشت و یا از یك قسمت جهان هستی نمی آمد. این تشعشعات از آن لحظه ی اصلی و منفرد خلقت می آمد.
بعدها در سال ۱۹۹۶، ماهواره ی اكتشافی (Cosmic Background Explorer (COBE كه متعلق به سازمان ناسا بود، به نوبه ی خود این موضوع را تایید نمود كه تشعشعات بسیار كهن موجود نشان گر این است كه انفجاری باعث آغاز جهان هستی بوده است. همچنین سطح هیدروژن، لیتیوم، دیوتریوم و هلیوم موجود در كره ی زمین نیز امروزه این موضوع را تایید می كند.
آیا هنوز دانشمندانی وجود دارند كه می خواهند با مفهوم تئوری «انفجار بزرگ» مقابله كنند؟ بله. دانشمندانی وجود دارند كه با افكاری چون:
۱) وجود یك عامل ناشناخته و یا ۲) با این نتیجه گیری كه خدا مسبب آن است، احساس ناراحتی می كنند. بنابراین آنها گزینه سوم را انتخاب می كنند.
این دانشمندان در رابطه با شروع جهان هستی، انرژی، زمان و فضا چه توضیحی ارائه می كنند؟
آنان به نفی فرضیه ی اصلی و بنیادین دانش و علوم مبادرت می ورزند، یعنی آنچه كه علوم بر آن متكی است:
“هر آنچه كه وجود آن آغاز می شود بایستی دارای علت و سبب باشد.”
ویكتور استنج، فیزیكدان، می گوید كه ممكن است جهان هستی «بی سبب» باشد و امكان دارد «از هیچ پدید آمده باشد.»
(ویكتور استنجر، «آیا علم خدا را یافته است؟»، از كتاب Free Inquiry, Vol. ۱۹, No. ۱، ۲۰۰۴)
برتراند راسل، فیلسوف در مبحث وجود خدا، این موضع را اتخاذ نمود: «جهان هستی اینجاست، و تمام.»
(برتراند راسل و فردریك كاپلستون، «وجود خدا»، در سرمقاله جان هایك، نیویورك: مك میلان، ۱۹۶۴، صفحه ۱۷۵)
ممکن است بتوانیم بگوییم چیزی نقطه ی آغازی نداشته و همیشه موجود بوده است، پس بنابراین برای آن نیازی به وجود «سبب و علت» نیست. اما، این موضوعی كاملا متفاوت است كه آغاز چیزی را از جنبه ی علمی مشاهده كنیم، یك آغاز آنی، و بعد سعی كنیم بگوییم كه برای آن آغاز علت و سببی نبوده است!
حتی دیوید هیوم، یكی از فیلسوف های شكاك در خصوص مسائل دینی و عقاید مذهبی، اتخاذ چنین موضعی را مضحك می بیند. علیرغم تمامی شك و شبه، خود هیوم هرگز وجود یک علت را انكار نكرد. در سال ۱۷۵۴ هیوم نوشت:
«تاكنون هرگز از چنین قضیه ی بی معنایی حمایت نكرده ام كه ممكن است چیزی بدون علت و سبب به وجود بیاید.»
(سرمقاله جی. وای. تی. گرید، نامه های دیوید هیوم، آكسفورد: Clarendon Press، ۱۹۳۲، صفحه ۱۸۷)
كشفیات علمی اصل و ناب پیوسته به یك نتیجه گیری واحد اشاره می كنند: جهان هستی یك آغاز خارق العاده داشته است، یك انفجار، جایی كه
همه ی چیزهایی كه می شناسیم… جهان هستی، زمان، فضا و قوانین علمی كه مشاهده می كنیم… همه از آنجا شروع شد. اگر خواسته اید به خدا ایمان آورید ولی قطعاً مایل نبودید كه این كار را مغایر با حقایق شناخته شده ی علمی انجام دهید، علوم، دلیل و برهانی را برای شما فراهم آورده است تا ایمان آورید كه خدا وجود دارد و با اقتدار همه چیز را آفرید.
منطقی است اگر به این نتیجه گیری برسیم كه خدا، كسی كه از ازل بوده است، و ابدی است و از بعد زمان خارج است، زمان را آفرید. خدا، كسی كه در همه جا حضور دارد و محدودیت مكانی ندارد، فضا را آفرید. خدا، كسی كه غیر مادی است، غیر جسمانی است و ماهیت مادی ندارد،
سرچشمه ی جهان هستی ما و هر آنچه درون آن است می باشد. این پیامی است كه با صدای بلند در سرتاسر كتاب مقدس تكرار شده است.
«به آسمان نگاه کنید! چه کسی این ستارگان را آفریده است؟ ... آیا نمیدانید؟ آیا نشنیدهاید؟
خداوند، خدای جاودان است. او تمام جهان را آفریده.»
(اشعیا ۴۰ : ۲۶و۲۸)
«… زیرا که به فرمان او آفریده شدند.»
(مزمور ۱۴۸ : ۵)
كتاب مقدس می فرماید كه خدا كره ی زمین را ساخت تا در آن ساكن شوند، و از همان ابتدا خدا ما را در نظر گرفت تا در آن سكنی گزینیم. خداوند به ما انسان ها نفس حیات بخش خویش را داد تا مدت زمانی كوتاه بر روی كره ی زمین اقامت كنیم با این هدف و مقصود كه او را جستجو كرده و بیابیم. پس اگر موفق نشویم خدا را بشناسیم، در حقیقت ما تمامی هدف از بودن خود را از دست داده ایم. دلیل بودن ما را چه كسی بهتر از خدا
می داند؟
آیا مایل هستید درباره آفریدگار جهان هستی بدانید؟ این چیزی است كه خدا وعده می دهد:
«و به خدا تقرّب جویید که او نیز به شما نزدیک خواهد شد.»
(یعقوب ۴ : ۸)
«شما مرا خواهید طلبید و مرا خواهید یافت.»
(ارمیا ۲۹ : ۱۴)
در حقیقت خداوند اظهار می كند كه:
«افراد دانا نباید به دانش خود ببالند، و آدمهای قوی نباید به قدرت خود افتخار کنند، و نه اشخاص ثروتمند به ثروت خویش.
اگر کسی میخواهد به چیزی ببالد، باید به این ببالد که مرا میشناسد … .»
(ارمیا ۹ : ۲۳ و ۲۴)
«آیا می خواهید رابطه ی خود را با خدا شروع كنید؟ لطفاً شخصاً خدا را شناختن را ملاحظه نمایید.»
قسمت هایی از این مقاله كه مربوط به ماهیت پایدار و ثابت علوم است از كتاب «چه چیزی درباره مسحیت تا این اندازه عالی است»
به نوشته دینیش دسوزا، انتشارات رگنری، سال ۲۰۰۷، فصل ۱۱ برگرفته شده است.