«كوزه هاي سفالي»
«اگر بخواهیم درباره چگونگی پیدایش جهان هستی و حیات خود تفكر كنیم، آیا در اینصورت عقل سلیم اجازه عمل دارد؟»
باستانشناسان با كشف كوزه های سفالی به عنوان یك مدرك و شاهد محكم و قابل اطمینان، اظهار می دارند كه در مكان كشف آنها، زمانی تمدن وجود داشته است. هیچكس باور نمی كند كه یك كوزه سفالی به وسیله خاك، یا باد و یا تركیب مواد شیمیایی كه به طور تصادفی و اتفاقی گرد هم آورده شده اند، به شكل كوزه درآمده باشد و بر حسب تصادف روی آن طراحی و نقاشی شده باشد. این كوزه ها را مردم ساخته اند. اگر یك كوزه سفالی ساده، طراحی انسان را به ما ثابت می كند، پس ساخته شدن شیءای كه به مراتب پیچیده تر از آن است، ما را به چه نتیجه ای می رساند؟
برای مثال چشم انسان را در نظر بگیرید. چشم انسان قادر است هفت میلیون رنگ را از هم تشخیص دهد. چشم انسان روزی ۱۰۰۰۰۰ مرتبه به وسیله میزانگر عدسی خودكار حركت می كند. چشم انسان توانایی آن را دارد تا همزمان با ۵/۱ میلیون پیام سر و كار داشته باشد.
(منبع مورد استفاده: كتاب «فلسفه چشم» به نوشته هیو دیوسون، چاپ پنجم، نیویورك، مك گرو هیل، ۱۹۹۱)
اگر در مورد كوزه سفالی نمی توان باور كرد كه تنها از طریق فعل و انفعالات طبیعی به وجود آمده باشد، آیا باید باور كرد كه چشم انسان با این همه پیچیدگی اش از عناصر موجود در جو به وجود آمده است؟ بعضی ها معتقدند كه علم، طالب چنین نتیجه گیری ای است، زیرا اعتقاد داشتن به خدا علمی نیست. پس زمانی كه كوزه های سفالی در محلی كشف می شوند دانشمندان باید با این فرضیه كارشان را آغاز كنند كه هیچ انسانی قبلاً در آن مكان زندگی نكرده است، بنابراین بایستی به دنبال پاسخ و توجیهی مناسب بگردند تا بتوانند توضیح دهند كه این كوزه های سفالی چگونه از عناصر موجود در خاك و هوا به شكل كنونی در آمدهاند.
(آدرس اینترنتی و مقاله ای كه در پیوست این موضوع معرفی می كنیم، نوشته دكتر جان پی. ماركوس است. او دكترای زیست شناسی با گرایش شیمی خود را از دانشگاه میشیگان دریافت كرده است. در حال حاضر او متصدی تحقیقات در مركز تحقیقات و پاتولوژی گیاهان مناطق گرمسیری در دانشگاه كویینزلند استرالیا می باشد. او در حال حاضر درباره پروتیین های ضد قارچی، ژنهای مربوطه، و استعمال آنها در مهندسی ژنتیك به منظور مقاوم سازی محصولات در مقابل آفات تحقیق می كند.)
به ما گفته می شود كه تولید چشم انسان به مدت زمانی طولانی نیاز دارد. اینگونه فرض می شود كه برای متصل شدن قطعات یك وسیله پیچیده به طور اتفاقی و بر حسب شانس، به زمانی طولانی نیاز است.
در اینجا یك آزمایش انجام می دهیم. بیایید فرض كنیم كه شخصی یك كیسه پلاستیكی به شما بدهد كه درون آن پر از قطعات مختلف یك ساعت باشد. شما اطمینان دارید كه تمامی فنرها، پیچها و صفحات لازم برای ساختن یك ساعت كامل درون كیسه می باشند. مایلید چه مدت زمانی این كیسه را تكان دهید، با این امید كه قطعات با هم جفت و جور شده و پیچها هر كدام در جای مناسب و درست خود محكم و خوب قرار گیرند، طوری كه یك ساعت كامل به وجود آید؟
شاید هم واقعاً این احتمال وجود داشته باشد كه چنین اتفاقی بیفتد. تصور كنید كه كیسه در دستان شماست و دارید آن را تكان می دهید. شاید بیش از ۳۰ ثانیه به این كار ادامه ندهید. چرا؟ چون عقل سلیم به شما می گوید كه هر مدت زمانی هم كه كیسه را تكان دهید، قطعات ساعت هرگز با یكدیگر جفت و جور نخواهند شد تا بالاخره تبدیل به ساعتی شوند كه كار كند. مهم نیست كه كیسه را به مدت یك دقیقه یا هزاران سال تكان دهید، هیچ فرقی نخواهد داشت.
آیا صرفاً به خاطر اینكه كسی بحثهایی از قبیل: «شاید، روزی، به طریقی، برحسب تصادف، شانسی و غیره …» را پیش می كشد، باید عقل سلیم را جانشین این چنین استدلال هایی نمود؟
آیا مانند داستان معروف «لباسهای جدید امپراطور» كه شخصیتی مغرور بود و از پذیرفتن حقیقتی كه جلوی چشمانش بود سر باز می زد، نباید صدایی از بین جمعیت برخاسته و بگوید:
«بلی، ولی به وجود آمدن حیاتی پیچیده، آن هم از غیرجانداری ساده، واقعاً غیر محتمل است.»
آیا منطقی تر نخواهد بود اگر دنبال توضیح و تفسیر دیگری بگردیم؟
در مورد احتمال وجود حیات بر روی كره زمین چطور؟ شاید شما نیز از این واقعیت آگاه باشید كه تمامی شرایط كامل و مطلوبی كه لازم بود مهیا شود تا ما امروز بتوانیم اینجا باشیم كدامند؟ برای مثال فاصله دقیق كره زمین از خورشید، تركیب كامل و بی كم و كاست گازهای موجود در جو، سرعت و شتاب مناسب چرخش كره زمین بر محور خود، مقدار نیروی مناسب جاذبه زمین، وجود آب و غیره و غیره.
جورج اسموت كه یك متخصص فیزیك نجومی است توضیح می دهد كه دقت به كار رفته جهت به وجود آمدن حیات بر روی كره زمین را
می توان اینگونه تشبیه نمود. فرض كنید كه شما تیری را به سمت سیاره پلوتو (كه فاصله آن از زمین چهار میلیارد مایل است) پرتاب كنید و تیر با دقتی باور نكردنی در فاصله یكصد متری هدف مشخص شده فرود بیاید.
(برگرفته از كتاب «خدا را به من نشان بده» به نوشته فرد هورن، چاپ سوم (ویلینگ، ایلینوی: دی استار، ۱۹۹۷)، صفحه ۲۱۳.
اگر بدانید كه شانس موفقیت شما برای برد در یك شرط بندی ۱ به ۵ است، آیا حاضر هستید شرط بندی كنید؟ اگر احتمال برد شما ۱ به ۶۰۰۰ باشد چطور؟ اگر شرط ببندید كه عالم هستی بدون وجود یك طراح و تصادفاً به وجود آمده است، احتمال برنده شدن شما در این شرط بندی ۱ به ۱۰ به توان ۱۲۴ است.
حال اگر بپذیریم كه یك احتمال بعید و بسیار ناچیز وجود دارد كه تمامی آنچه كه برای به وجود آمدن حیات بر روی كره زمین لازم بوده خود به خود مهیا شده، و همه اجزاء تصادفاً سر جای خود قرار گرفته اند، چه دلیلی وجود دارد كه یك شخص معقول و منطقی آن را بپذیرد؟ اگر احتمال اینكه یك هواپیمای جت صحیح و سالم به مقصد برسد تنها ۱ به ۱۰ به توان ۱۲۴ باشد، آنگاه چه كسی حاضر خواهد شد تا سوار آن هواپیما شود؟
ما در اغلب موارد زندگی بسیار منطقی و معقول هستیم. وقتی كه ما به یك كوزه سفالی و یا یك ساعت نگاه می كنیم، علیرغم اینكه سازندگان آنها را نمی بینیم ولی اظهار می كنیم كه این بدیهی و آشكار است كه اشخاصی سازنده آنها بوده اند. آیا همین منطق و استدلال را نمی توانیم در مورد به وجود آمدن بدن انسان و عالم هستی قبول كنیم؟ آیا دیدن پیچیدگی ها و ریزه كاریهای بدن انسان و كاینات و جهان هستی دلیلی بر این گفته نیست كه:
«اگرچه من او را نمی بینم، اما منطقی ترین نتیجه گیری ای كه می توان كرد این است كه خداوند وجود دارد.»