top of page

 «آب های گل آلود.»

 

   «آن چه را كه علم درباره ی وراثت كشف كرده است و داروین آن را نمی دانست. (به نوشته كارل وایلند)»

 

   سرمقاله: از زمان داروین تا كنون، كه بیش از صد سال می گذرد، علم موفق به كشف چیزهای زیادی شده است. به نظر می رسید كه مشاهدات داروین درباره ی انتخاب طبیعی یا به عبارتی «بقای شایسته ترین ها» حقیقت دارد. اما برخی از نتایجی كه داروین در حدود ۱۵۰ سال قبل به دست آورد، برخلاف حقایقی است كه امروزه دانشمندان راجع به DNA، ژنتیك كشف كرده اند. مقاله ای که می خوانید به این موضوع می پردازد.

 

   انتخاب طبیعی را اغلب «بقای شایسته ترین ها» می نامند، و اخیراً به آن «تولید مثل شایسته ترین ها» نیز اطلاق می گردد. اغلب مردم در این رابطه گیج می شوند و اینطور فكر می كنند كه شواهد موجود در ارتباط با انتخاب طبیعی، خود به خود گواهی بر این عقیده است كه ابتدا مولكول ها به میكروب ها تبدیل شدند، سپس میكروب ها به هزارپایان و بعد هزارپایان به گیاهان ماگنولیا و بالاخره گیاهان ماگنولیا به مدیر عاملان تبدیل گشتند!

 

   انتخاب طبیعی چه كاری انجام می دهد؟

   انتخاب طبیعی، در واقع بینشی است درست و منطقی. قبل از داروین، شخصی به نام ادوارد بلایت (۱۸۱۰ – ۱۸۷۳) كه یك شیمی دان و جانورشناس خلاق بود، درباره ی انتخاب طبیعی در طول سال های ۱۸۳۵ تا ۱۸۳۷ مطالبی نوشت. به احتمال قوی، داروین این نظریه را از ادوارد بلایت اقتباس كرده است. (از كتاب «در اذهان مردم»، به نوشته آی. تیلور، انتشارات تی. اف. ایی.، تورنتو، كانادا، ۱۹۸۴)

   یك ارگانیزم (موجود زنده) ممكن است ویژگی ها و یا صفات قابل انتقالی را دارا باشد و اگر شرایط و محیطی مناسب فراهم شود، این ارگانیزم فرصت و مجال بهتری خواهد داشت تا تمامی ژن های قابل انتقال خود را به نسل بعدی انتقال دهد (در مقایسه با هم نوعان خود كه فاقد آن می باشند).    در نسل های متوالی، این ویژگی یا صفت، شانس بیشتری خواهد داشت تا در آن جمعیت خاص از موجودات، منتشر و شایع شود. چنین شانس بهتری در امر تولید مثل موفقیت آمیز (به معنای تكثیر شدن)، به چند طریق ممكن است حاصل شود:

 

  • شانس بیشتر برای بقاء:

   مفهوم «بقای شایسته ترین ها» این است كه آن ارگانیزم «از صلاحیت و سلامت بیشتری برای بقاء برخوردار است». علیرغم استنباط عامه ی مردم، منظور از این شایستگی لزوماً فیزیكی نیست. اگر قرار است كمابیش به بقای خود ادامه دهید، لازمه آن این است كه قادر به تولید مثل باشید تا به این وسیله ژنهای خود را انتقال دهید.

   به عنوان مثال ژن حامل موی بلند، شانس بقای حیوان را در آب و هوای سردسیر بهبود می بخشد. ژن حامل موی سفید، شانس استتار و بقای خرس را در نقاط برفی بیشتر می كند (استتار تنها مانع از این نمی شود كه خرس طعمه دشمن نشود؛ بلكه استتار به خرس كمك می كند تا بتواند خود را مخفی كرده و نیز راحت تر شكار كند). بنابراین احتمال اینكه خرس از فرط گرسنگی بمیرد كمتر می شود. احتمال اینكه خرسی با موی روشن بتواند بقای بیشتری داشته باشد و این ویژگی را به نسل بعدی انتقال دهد بیشتر است.

 

  • شانس بیشتر برای پیدا كردن جفت:

   اگر گونه ی بخصوصی از ماهیان ماده از روی عادت ترجیح می دهند كه جفت آنها دمی بلند داشته باشد، پس ماهیان نری كه حامل ژن دم بلند هستند شانس بیشتری برای زاد و ولد دارند. بنابراین به طور میانگین ژنی كه حامل دم بلند است احتمالاً شانس بیشتری برای كپی شدن و تكرار دارد. پس ژن های دم بلند، یا به عبارتی انواع گوناگون ماهیان دم بلند، در میان آن مجموعه از ماهیان بیشتر می شوند.

 

  •  موفقیت بیشتر در امر تولیدمثل:

   گونه ای از گیاهان را در نظر بگیرید كه دانه یا بذر آنها به وسیله ی باد پراكنده می شود. اگر گیاه دارای ژنی باشد كه بتواند به دانه ی گیاه شكلی دهد كه تا حدودی آیرودینامیك بوده و قابلیت آن را داشته باشد تا بتواند بالاتر از دیگر انواع دانه های هم نوع خود حركت كند، آنگاه ژن های مربوط به آن ویژگی یا صفت خاص (و همچنین خود آن ویژگی یا صفت خاص) مطلوب تر خواهند بود.

   به عبارت دیگر، این ژن، از طریق «طبیعی» «انتخاب شده»، و این اصطلاح نیز به همین دلیل به وجود آمده است. حالا برعكس اگر همان گونه از گیاه خاص در یك جزیره كوچك باشد، دانه هایی كه قابلیت حركت زیاد دارند به احتمال قوی «در دریا پراكنده شده و از بین خواهند رفت»، بنابراین ژنی كه قابلیت آن را دارا باشد تا دانه ها را در ارتفاع پایین تری پراكنده سازد ژن برگزیده یا محبوب تر خواهد بود.

   اكنون فرض كنیم كه ژن با حركت هوایی «مسافت- كوتاه» و ژن با حركت هوایی «مسافت- بلند» هر دو وجود داشته باشند. این تاثیر بسیار ساده تضمین می نماید كه به مرور زمان تمامی گیاهان از این نوع در جزیره، تنها دانه هایی كه حامل ژن «مسافت- كوتاه» هستند را تولید خواهند كرد. به این ترتیب ژنی كه باعث تولید دانه های «مسافت- بلند» می شود به مرور كاملاً حذف خواهد شد.

 

   انطباق و سازگاری

   به این ترتیب موجودات قادر خواهند بود تا خود را بیشتر با محیط اطراف خود منطبق سازند (یا به عبارتی با محیط وفق دهند). فرض كنیم

گونه ای از گیاهان را در اختیار دارید كه دارای تركیبی از ژن هایی باشند كه مربوط به طول ریشه آن ها می شود. برای چندین نسل متوالی این گیاهان را در معرض آب و هوایی بسیار گرم و خشك قرار دهید. به احتمال قریب به یقین، تنها گیاهانی نجات یافته و به بقای خود ادامه خواهند داد كه دارای ریشه هایی طویل و دراز هستند و قادرند به سفره های آب های زیرزمینی دسترسی پیدا كنند.

   بنابراین ژن های تولیدكننده ی ریشه های كوتاه از بین خواهند رفت. روزی خواهد رسید كه هیچ كدام از این انواع گیاهان، دیگر ژنی برای ریشه های كوتاه نخواهند داشت و گیاهان موجود در این منطقه همه از نوع «ریشه بلند» خواهند بود. اكنون این گیاهان نسبت به اجدادشان بهتر می توانند خود را با شرایط خشك منطقه تطبیق دهند.

 

   فرضیه تكامل داروین

   این سازگاری موجودات، یا به عبارتی «سازگاری عالی با محیط»، به عقیده داروین فرآیندی است كه اساساً و ذاتاً خلاق و آفریننده بوده و واقعاً هیچ محدودیتی ندارد. پس اگر گونه های «جدید» این قابلیت را دارا می باشند كه در مدت زمانی كوتاه خود را با محیط اطرافشان وفق دهند، به این نتیجه می رسیم كه اگر به اندازه ی  كافی زمان در اختیار داشته باشند ویژگی ها و خصوصیات بی شماری در آنها پدیدار خواهد شد به طوری كه حتی ممكن است به موجودات جدیدی تبدیل شوند.

    به این ترتیب، به عقیده ی داروین، ریه ها در دنیایی كه قبلاً هیچ ریه ای در آن وجود نداشته، و پر و بال ها نیز به همین ترتیب در دنیایی كه هیچ پر و بالی نبوده، به وجود آمده اند. داروین در زمان خود آگاه نبود كه وراثت چگونه عمل می كند ولی امروزه ما آگاهی بیشتری در ارتباط با این موضوع داریم. برای مثال داروین نمی دانست كه آنچه در هنگام تولیدمثل منتقل می شود، اساساً مجموعه ای است از بسته های اطلاعاتی (یا ژن ها) كه دستورالعمل های كد شده نیز نامیده می شوند.

 

   «آنچه كه انتخاب طبیعی انجام می دهد در واقع این است كه اطلاعاتی را كه دیگر نیازی به آن نیست پاك می كند.»

 

   انتخاب طبیعی این قابلیت یا توانایی را ندارد كه چیز جدیدی را بیافریند، این تعریفی است كه ما از انتخاب طبیعی می كنیم. در مثال بالا گیاهان این توانایی را به دست آوردند تا در مقابل آب و هوای خشك بهتر دوام بیاورند، زیرا تعدادی از ژن های موجود در آنها حذف شد.

   به عبارتی آنها قسمتی از اطلاعاتی را كه اجداد آنها قبلاً داشتند، از دست دادند. در مثالی كه درباره ی ریشه های گیاهان آوردیم، اطلاعات لازم در ارتباط با «ریشه های طویل» در بین جمعیت اولیه ی آن ها وجود داشت، انتخاب طبیعی باعث به وجود آمدن چیزی جدید و یا اضافه شدن چیزی به آن گروه از گیاهان نگردید.

   هر ارگانیزمی برای سازگار شدن و تطبیق یافتن و یا تخصص یافتن در یك ویژگی، باید بهایی پرداخت نماید، و بهایی كه هر ارگانیزم می پردازد، از دست دادن دائمی بخشی از اطلاعات آن گروه است. اگر محیط اطراف تغییر كند و به حالت اولیه باز گردد، طوری كه تنها ریشه های كوتاه بتوانند بقای خود را حفظ كنند، اطلاعات لازم ناگهان و به طور جادویی بار دیگر ظاهر نخواهد شد، و آن گروه خاص از گیاهان دیگر قادر نخواهند بود خود را در این راستا تطبیق دهند.

   تنها در صورتی تطبیق و سازگاری ریشه های كوتاه با محیط بار دیگر عملی خواهد شد كه همه چیز برای بار دوم و با والدین «دو رگه» یا «والدین تركیبی» كه هر دو ژن «ریشه بلند» و «ریشه كوتاه» در آنها وجود دارد، از اول كار خود را شروع كنند.

 

   محدودیت های درونی در ایجاد تنوع

   در چنین جریانی كه اطلاعات پیوسته از دست می روند، به طور خودكار محدودیتی در ایجاد تنوع به وجود خواهد آمد، چرا كه ژن ها نمی توانند تا ابد و به مدت نامحدود به از دست دادن اطلاعات ادامه دهند.

   در پرورش گونه های مختلف نیز این امر دیده می شود. پرورش دادن نژادهای مختلف موجودات كه نسخه دیگری از گزینش و انتخاب است، اصول و مبانی ای همچون انتخاب طبیعی دارد.

   برای مثال اسب ها را در نظر بگیرید. انسان موفق شده است تا نژادهای مختلفی از اسب ها را پرورش دهد. مثلاً اسب های وحشی، اسب های بزرگ كارگر، اسب های مینیاتوری كه «پونی» نام دارند و غیره. اما دیری نخواهد پایید كه محدودیت ها ظاهر خواهد شد. چرا كه گزینش از آنچه كه قبلاً وجود داشته، امكان پذیر است.

   شما می توانید انواعی از اسب ها را پرورش دهید كه دارای پوستی سفید، قهوه ای و از این قبیل باشند. ولی انتخاب طبیعی هرگز قادر نخواهد بود باعث زاده شدن اسب هایی با موی سبز شود، چون هیچ اطلاعاتی جهت رویش موی سبز رنگ در جمعیت اسب ها وجود ندارد.

   محدودیت در ایجاد تنوع به دلیل دیگری نیز پیش می آید و آن این است كه هر نژاد نسبت به اجداد «وحشی» قبل از خود حامل ژن های كمتری می باشد. عقل سلیم این را تایید می كند كه شما نمی توانید با نژاد اسبان كوچك و یال بلند «پونی» شروع كرده و انتظار داشته باشید كه نژادی منتخب از اسبان قوی «كلایدسدیل» را تولید نمایید.

چرا؟

   چون اطلاعات لازم دیگر وجود ندارد و حذف شده است! هر چقدر تخصص موجودی كه مورد مطالعه قرار می گیرد (یا «توانایی انطباق» او كه در این مورد گونه ی انسان است و نماینده ی «محیط زندگی» است) بیشتر باشد، به همان اندازه احتمال این كه منبع ژنی بصورت عظیمی تقلیل یافته یا خالی شده باشد، بیشتر خواهد بود، بنابراین در آینده از چنین ذخیره ای نمی توان تنوع زیادی را انتظار داشت.

   این حقایق آشكار و منطقی به روشنی نشان می دهند كه «انتخاب طبیعی» از آنچه كه داروین به عنوان فرآیندی نامحدود، خلاق و پیش رونده یاد می كرد، بسیار فاصله دارد.

 

   متخصصین علوم نظری كه معتقد به فرضیه ی تكامل می باشند، این موضوع را می دانند. آنها واقفند كه برای به وجود آوردن و یا خلق اطلاعات جدید، بایستی بر فرآیند دیگری تكیه كنند زیرا كه داستان تكامل اكنون به آن نیاز مبرم دارد.

   داستان تكامل می گوید كه روزی روزگاری دنیایی وجود داشته است كه در آن موجوداتی بدون ریه زندگی می كردند، سپس اطلاعات لازم برای به وجود آمدن ریه ناگهان ظهور نمود و همچنین در جهان هستی هیچ پر و بالی وجود نداشت اما بعداً اطلاعات لازم برای پدیدار شدن پر و بال نیز ظهور كرد.

   اما پایان كلام این است كه انتخاب طبیعی به خودی خود توانایی آفریدن را ندارد. در حقیقت انتخاب طبیعی فرآیندی شبیه به «گلچین» كردن است، انتخابی بین چند چیز مختلف و بیان این كه كدام یك زودتر از دیگری به وجود آمده است.

 

   درباره جهش چطور؟ آیا جهش به فرضیه ی تكامل اشاره می كند؟

   از آنجایی كه انتخاب طبیعی تنها قادر است تا گلچین نماید، كسانی كه به تئوری تكامل اعتقاد دارند، به فرآیند «جهش» (اشتباهات نسخه برداری تصادفی در ارتباط با جریان تولید مثل) تكیه می كنند تا بتوانند بستر مناسبی آماده كنند تا انتخاب طبیعی بتواند بر اساس آن عمل نماید. اما این یك بحث و مقوله جدایی است.

   به طور متقاعدكننده ای نشان داده شده است كه جهش های مشاهده شده هیچ اطلاعاتی را نمی افزایند، و جهش این بخش از تئوری را به طور جدی مختل می كند.

   (اقتباس از فیلم ویدئویی «از یك قورباغه تا یك شاهزاده»، سازنده: كیزیا، تعمیم یافته به وسیله ی «پاسخ ها در پیدایش»؛ همچنین كتاب «نه بر حسب شانس»، به نوشته اسپنتر ال. اس. ،           نیویورك، سال ۱۹۹۸)

   یكی از دانشمندان سرشناس در رشته اطلاعات، به نام دكتر ورنر گیت كه عضو موسسه فدرال فیزیك و تكنولوژی در شهر براونشویگ آلمان است، می گوید:

 

   «هیچ قانون طبیعی وجود ندارد كه از طریق آن ماده یا جسم بتواند اطلاعات را ظاهر سازد، و هیچ فرآیند فیزیكی یا

پدیده مادی كه قادر به انجام این كار باشد شناخته نشده است.»

   (اقتباس از كتاب «در آغاز اطلاعات وجود داشت»، به نوشته گیت ورنر، آلمان، سال ۱۹۹۷). تلاش وی برای نقض علمی این مطلب، از زمان چاپ اول كتاب تا كنون بی ثمر بوده است. حتی آن جهش هایی كه برای بقاء مفید هستند نیز باعث از بین رفتن اطلاعات می شوند و قادر نیستند تا ماده ی جدیدی كه برای فعال كردن انتخاب طبیعی به شدت مورد نیاز است را به وجود آورند (اقتباس از مقاله ی «صدای ناهنجار سوسك ها»، به نوشته ی سی. وایلند، مجله خلقت، سال ۱۹۹۷)

 

   ملاحظات:
   مقاله فوق كه با اجازه ی سازمان www.AnswersInGensis.org مورد استفاده قرار گرفته، توسط دكتر كارل وایلند نوشته شده است. برای مطالعه ی كامل این مقاله (به زبان انگلیسی) در      ارتباط با جهش، لطفاً «استدلال: برخی از جهش ها مفید می باشند» را ملاحظه فرمایید.

 

   یادداشت ویرایشگر:

   جهش در موجودات باعث به وجود آمدن ویژگی و خصیصه جدیدی خواهد شد. برای مثال مقاومت باكتری ها در مقابل آنتی بیوتیك ها یكی از این نمونه ها می باشد. اما حتی با وجود این نوع از جهش نیز، باز هیچ گونه اطلاعات ژنتیكی جدیدی به وجود نیامده است. حتی ویژگی های انطباقی مفید نیز به بهای از بین رفتن و حذف اطلاعات ژنتیكی امكان پذیر می باشند.

   مواردی وجود داشته است كه میزان اطلاعات ژنتیكی افزایش یافته، اما اطلاعات DNA افزایش نیافته است. به عبارت دیگر، برای تكامل نیاز به ژن های جدید است.

   لازم است تا اطلاعات جدید ژنتیكی در یكی از انواع موجودات زنده به وجود آید تا برای مثال پر و بال بتواند بر روی موجودات خزنده ظاهر شود. حتی هنگامی كه جهشی روی می دهد، فقط میزان DNA افزایش می یابد، و هیچ اطلاعات ژنتیكی جدید و عملیاتی به آن اضافه نمی شود.

   خداوند به ما گفته است كه او خود تمامی عناصر موجود لازم را جهت حیات بر روی كره ی زمین قرار داده است. در كتاب مقدس، در بخش پیدایش، باب اول می خوانیم كه تمامی نباتات، گیاهان و درختان را «موافق جنس آنها» آفریده است.

   این حقیقت در مورد جانورها نیز صدق می كند. در كتاب مقدس گفته شده است كه خداوند تمامی موجودات دریایی، پرندگان، چهارپایان، جانورانی كه روی زمین حركت می كنند و جانوران وحشی را «موافق جنس آنها» به وجود آورده است. (پیدایش ۱ : ۲۱ و ۲۴)

   تمامی انواع مختلف موجودات زنده به یکباره به وجود آمده اند، و نه به تدریج، و موجودات از نوعی به نوع دیگر تبدیل نشده اند.

در بخش پیدایش می خوانیم:

 

«پس از آن خدا فرمود: "«اینک انسان را بسازیم. ایشان مثل ما و شبیه ما باشند."»

(پیدایش ۱ : ۲۶)

 

   و مطابق گفته ی كتاب مقدس، آدم با انواع گیاهان و حیوانات تفاوت داشت و «نوع» دیگری بود.

 

   خداوند مشتاق است تا هر یك از ما رابطه ای را با او آغاز كنیم تا بتوانیم بهتر او را بشناسیم و بدانیم كه او كیست و ارتباطی شخصی با او داشته باشیم. فرضیه ی تكامل اظهار می دارد كه نوع بشر وابسته و مربوط به جانوران و طبیعت است، در حالی كه خداوند ما را به «شكل انسان» آفریده است تا نه تنها با محیط پیرامون خود در ارتباط باشیم، بلكه از داشتن یك رابطه ی شخصی با او نیز لذت ببریم.

 

 

 

 

 

 

نوید رهایی

bottom of page