«چرا عیسی مسیح می بایست ابتدا می مرد؟»
«لزوم مردن عیسی مسیح برای ما چه بود؟ این چه معنائی داشت؟»
رهبران دینی او را برای کفرگفتن مصلوب کردند — برای اینکه ادعا می کرد خداوند است. به همین دلیل آنان او را هلاک ساختند. آیا واقعا این اختیار در دست آنان بود؟
چندین هفته قبل دوست عیسی ایلعازر که برای چهار روز مرده بود، عیسی آشکارا او را زنده کرد. او همه بیماریها را شفا داد، حتی آنانی که نابینا بدنیا آمده بودند و یا آنانی که هرگز قادر براه رفتن نبودند. عیسی معجزه های بسیاری نشان داد.
درست قبل از مصلوب شدنش آنان می گفتند ،«بنگرید، بخاطر معجزاتش دنیا پشتیبان اوست. آنان الوهیت و برابری او را با پدر ثابت کردند، همانطور که او اظهار میکرد. او قدرت کامل داشت.»
با دانستن این حقیقت، هیچکدام از شلاقها، تیغهائی که بر سرش قرار گرفت، و یا میخهائی که بر مچ دست و پای او کوبیده شد و حتی خفگی تدریجی بر روی صلیب سبب مرگ او نگردید. او هر لحظه که اراده می نمود، می توانست از بالای صلیب به پائین آید.
این مانند آنست که کسی خم شده سر خود را زیر آب قرار داده و باآگاهی انتخاب کرده تا غرق شود درحالیکه هر لحظه قدرت این را داراست که سرش را از زیر آب بدر آورد. عیسی مرگ را برای خود انتخاب کرد.
عیسی با روشنی کامل گفت که او انتخاب کرده است که جانش را برای ما فدا کند. عیسی گفت:
«عظیم ترین عشق اینست، که کسی جان خود را در راه دوستش فدا کند.»
اما ،چرا؟ بدلیل اینکه او به قلب و اعمال ما نگریسته و ما را بیمار، محتاج، ضعیف، گنهکار، نابینا و گمشده دید. این نظر عیسی در مورد ما بود، که ما دوست نداریم. اما شما باید متوجه عمل او راجع به این باشید.
این یک قضاوت از راه دور و یک محکومیت نیست. این یک بی مسئولیتی و یا بی محبتی نیست. هرچند که ممکن است موافق و یا مخالف او باشید، او ما را بیچاره و محتاج دید. او می دید که زندگی مان آنطور که باید باشد نیست و زندگی مان آنچنان که او با خوبی و برکت برای ما آفریده
نمی گذرد.
او امکان مردن ابدی و دور بودنمان را از خودش مشاهده کرد. زندگی ابدی ما را که هرگز تجربه نکرده ایم. او ما را دید که بوسیله گناه از او دور مانده ایم. او انتخاب کرد تا احتیاجاتمان را برآورده نماید.
هر چند سپاس گزار بوده، و یا نباشیم. هرچند به او محتاج بوده، و یا محتاج نباشیم. او جزای مرگ را که فکر می کند سزاوارش هستیم، خود متحمل شد. این اعمال به یک فرد بی مسئولیت نمی تواند تعلق داشته باشد.
باور داشتن اینکه ما احتیاج به نجات داریم و محتاج بخشش می باشیم، او راه باور نکردنی و طولانی را طی نمود. در روی صلیب، عیسی فقط بعلت نشان دادن محبت زجر نکشید. در نظر او این ضروری بود. به این صورت که یا می بایست ماتا ابد بخاطر گناهانمان می مردیم…و یا او
می بایست می مرد، تا ما نمیریم. چنانکه بتوانیم بخشیده شده و تا ابد او را بشناسیم.
برای توضیح دادن این موضوع انجیل می گوید، شاید برای انسانی نیکو کسی جراٌت کرده و حاضر به مردن باشد، اما خداوند محبت خود را بما باینصورت نشان داد:
«زمانیکه هنوز ما گناهکار بودیم، مسیح برای ما جان خود را داد.»
ساعتها قبل از مصلوب شدنش، با آگاهی کامل به مصلوب شدن و رستاخیز خود، عیسی منظور خود را چنین با پدر بیان کرد:
«تا جهان بداند که تو مرا فرستاده ای, و ایشان را همانگونه دوست داشتی که مرا دوست داشتی.»
این سئوال بزرگی را بوجود می آورد: آیا ما احتیاجی به نجات داشتیم؟ چه چیزی عیسی مسیح در ما دید که ما خود نمی بینیم؟ او تصمیم گرفت که مصلوب شود، شکنجه گردد، و برای ما بمیرد. چرا این لازم بود؟
شاید او کمبودهای ما را می بیند. خشم ما را، نفرت ما را. بی صبر بودن و رفتار و کردار مضر ما را. ما در مورد دیگران گناه کرده، و گاهی دیگران در مورد ما گناه می کنند. زندگی بصورت نیکوئی که خداوند برای ما آفریده نمی باشد.
ما حتی نمی توانیم تا حد و اندازهائی را که خود باور داریم زندگی نمائیم، چه برسد بآن حدی که خداوند برای ما می خواهد. اگر با خود روراست باشیم گاهی حتی از کارهای خود نفرت می کنیم. بنابراین خدای کاملا قدوس در ما چه می بیند؟
چگونه است که ما اصرار داریم که خواهان او نیستیم و به هیچوجه نمی خواهیم در زندگیمان دخالتی داشته باشد؟ چرا او راهش را از ما جدا نکرده؟ و چرا ما را رها نمی کند؟
بجای اینکه ما را به دست جزای گناه بسپارد – او خود بسوی ما آمد. او به دنیای ما وارد شد. او گناهان ما را بدوش گرفته و جزای مرگ را بخود پذیرفت.
«…بخاطر عشق عظیمش بما، خداوند ، با بخشش بیکران خود، ما را در مسیح حتی زمانیکه
در گناه مرده بودیم زندگی بخشید. این فقط با فیض است که ما نجات یافته ایم.»
آیا او نمی توانست بسادگی گناهان ما را فراموش کرده، و با یک کلام آنرا ببخشد؟ این در نظر ما ممکن است، اما او گفت گناهان ما بزرگتر از آن بود که بسادگی بخشیده گردد. جدی بودن گناهان ما و عشق او احتیاج به عمل کردن داشت.
ما همه دردی که در اثر بخشیدن کسی میآید را تجربه کرده ایم. هرقدر گناه آن شخص در مورد ما بزرگتر باشد، درد بخشش ما بیشتر است. عیسی می خواهد ما را عمیقاَ برای ابد ببخشد.
او می خواهد که ما کاملاَ، و تماماَ بخشیده شویم. او می خواهد که ما بدانیم و کاملاَ قبول نمائیم که گناهان ما نمی تواند دیواری بین ما و او باشد. «برای اینکه پاداش گناه مرگ است، اما هدیه آزاد خداوند زندگی ابدی در عیسی مسیح خداوندمان می باشد.»
او زجر کشیده و بخاطر گناهان ما مرد و سه روز بعد از مرگش قیام نمود و بر همه چیز غالب آمد. او در مقابل گناه و مرگ عقب نشینی نکرد. بلکه او می خواهد که ما در او این پیروزی را تجربه کنیم. این تصمیم به ما تعلق دارد و ما می توانیم این بخشش را که او بما تقدیم نموده، بوسیله حرکت بسوی او و طلب بخشش نمودن از گناهانمان قبول نموده تا او بتواند در زندگی مان وارد شود.
یوحنا در انجیل این مطلب را بخوبی بیان می نماید:
«ما آمده ایم تا محبت خداوند را بخود دانسته و باور کنیم. خداوند محبت است و هرکس در محبت ساکن شود
در خداوند ساکن بوده، و خداوند در او مسکن می گزیند. در اینجاست که محبت در ما کامل میشود،
بطوریکه ما می توانیم اطمینان به روز رستاخیز داشته باشیم.»
دعای عیسی قبل از دستگیر شدن و ذجر کشیدنش این بود:
«ای پدر عادل و پارسا، دنیا تو را نمی شناسد، اما من تو را می شناسم، و اینها (شاگردانش) دانسته اند که تو مرا فرستاده ای.
من نام تو را به آنان شناساندم و خواهم شناساند، تا محبتی که تو به من داشته ای،
در آنها نیز باشد و من نیز در آنان باشم.»