top of page

«دو نوع حقيقت»

 

   عیسا به دین خود، موسا به دین خود!

   این جمله در جامعه ی ما آشناست و بسیاری این جمله را به این منظور به کار می گیرند تا بگویند که هر کس با هر اعتقادی محترم است و هیچکس حق محکوم کردن کسی دیگر را به خاطر داشتن عقیده ای متفاوت ندارد. به کارگیری این جمله به این منظورکاملن درست است چرا که داوری تنها از آن خداست و نه هیچ انسان یا قدرتی دیگر.

   اما بسیاری نیز از به کارگیری این جمله منظور دیگری دارند و آن این است که همه ی اعتقادات دینی درست هستند و هر کس در هر اعتقادی که هست راه درستی را در پیش گرفته و لازم نیست که همه به یک حقیقت اعتقاد داشته باشند چرا که حقیقت برای یکی یک چیز و برای دیگری

می تواند چیز دیگری باشد. و به این ترتیب این ما انسان ها هستیم که ماهیت حقیقت را تعیین می کنیم و حقیقت به خودی خود و جدا از ما دارای ماهیت مستقلی نیست.

   اکنون پرسش اینجاست که آیا این امكان وجود دارد كه «مسیحیت برای تو حقیقت داشته باشد ولی برای من نه»؟

در اینجا با دو مثال تلاش می کنیم  دو نوع حقیقت را به تصویر بکشیم:

   یکی مانند اینکه من هوای گرم تابستانی را دوست دارم و بعضی از مردم هوای بهاری را؛ و یا من دوست دارم رشته ی الکتروتکنیک را تحصیل کنم بعضی ها هم ترجیح می دهند رشته ی مدیریت را تحصیل کنند.

   ماهیت این نوع حقیقت را بسته به انتخابی که می کنیم ما به عنوان انسان تعیین می کنیم.

 

   دیگری مانند اینکه جاذبه ی زمین وجود دارد و پیش از اینكه نیروی جاذبه ی زمین توسط انسان كشف شود جاذبه وجود داشت. اسم این را می گذاریم حقیقت نوع دوم.

   بیشتر مردم بر این باورند كه “باور دینی” در جایگاه حقیقت نوع اول  قرار دارد، مانند رشته ی تحصیلی مورد علاقه.

اما كتاب مقدس روشن می سازد كه حقیقت روحانی، کاملن به “قانون جاذبه زمین” شباهت دارد، خواه ما این حقیقت را باور كنیم یا باور نكنیم تغییری در ماهیت این حقیقت ایجاد نمی شود.

   حال این پرسش كه آیا كتاب مقدس حقیقت دارد یا نه بحث جداگانه ای است که در اینجا ما قصد پرداختن به آن را نداریم. اما كتاب مقدس به ما

می گوید که گناهان ما، باعث جدایی ما از خدا شده است، و تنها راهی كه ما می توانیم این مشكل را حل كنیم از طریق عیسی مسیح است.

   من به این گفته ی کتاب مقدس ایمان دارم. اما اگر این گفته حقیقت نداشته باشد پس از آنکه بمیرم بی آنکه چیزی را از دست داده باشم به خاک خواهم پیوست. ولی اگر این گفته حقیقت داشته باشد و من آن را نپذیرفته باشم آنگاه مجبور خواهم بود تا ابدیت را جدا از خدا سپری کنم! 

   به این ترتیب این گفته ارزش آن را دارد که هر یک از ما به طور جدی و بدون تعصب  یا پیشداوری، و بدون اینکه خود را وابسته به یک مذهب بدانیم به این موضوع بپردازیم؛ به این نکته توجه کنیم که اهمیت این موضوع بی اندازه است چرا که صحبت از جاودانگی ست!

   بیشتر مردم این عقیده را که مسیحیت یگانه راه برای رسیدن به بهشت است گستاخانه و خودخواهانه می پندارند. این گفته متكبرانه به نظر می آید، و بعضی از مسیحیان در واقع متكبر نیز هستند. اما به نظر من بیشتر وقت ها آنچه كه در بین مردم باعث ایجاد احساس مقاومت برای پذیرش حقیقت می شود یك سوءتفاهم ساده است. زمانی كه عیسی فرمود:

«من راه و راستی و حیات هستم. . .»

(انجیل یوحنا ۱۴ : ۶)

 

   این سخن او از روی غرور و تكبر نبود. منظور عیسی این نبود كه «من بهترین هستم، من تنها كسانی را به بهشت راه خواهم داد كه از من پیروی كنند.» بلكه آنچه عیسی گفت شبیه این است كه به عنوان مثال بگوییم:

   «برای عبور از دره ی ورسک در شمال ایران فقط یك راه وجود دارد”. شما نمی توانید از یك طرف دره به طرف دیگر بپرید. شما باید از تنها پل معروف ورسک برای رفتن به آن سوی دره استفاده کنید. ماهیت مشکل به گونه ای است كه تنها یك راه حل برای آن وجود دارد.

   گناهان ما این را غیر ممكن می سازد كه به خدا برسیم. اگر در تلاش هستیم تا با داشتن یك زندگی «خوب» مورد پذیرش خداوند واقع شویم، به نتیجه نخواهیم رسید. اگر کوشش می کنیم تا فردی مذهبی باشیم و از این طریق به خدا برسیم باز هم بی نتیجه خواهد بود. اما، خداوند قادر بود به ما برسد!

   عیسی مسیح آمد تا ما مورد بخشش قرار گیریم و بتوانیم با خدا رابطه داشته باشیم. ما می توانیم با انجام اعمال نیك و تقلاهای مذهبی «تلاش كنیم» تا به خدا برسیم، اما عیسی فرمود كه اینها هیچ كدام كارساز نخواهند بود.

   عیسی نه تنها فرمود:

«. . . هیچ‌کس جز به وسیلة من نزد پدر نمی‌آید.»

(انجیل یوحنا ۱۴ : ۶)

 

   بلكه او هم چنین گفت:

«یقین بدانید، هرکه سخنان مرا بشنود و به فرستندة من ایمان آورد، حیات جاودانی دارد و

هرگز محکوم نخواهد شد، بلکه از مرگ گذشته و به حیات رسیده است.»

(انجیل یوحنا ۵ : ۲۴)

 

   اگر طول تاریخ افراد دیگری نیز وجود داشتند كه خدا بودند، شاید راه های دیگری نیز برای رسیدن به بهشت وجود می داشت! اما من در عرصه تاریخ تنها عیسی را می شناسم كه واجد چنین شرایطی است!

   بیایید کمی عمیق بیاندیشیم؛ چرا «تنها راه» بودن عیسا باید تنگ نظری یا خودخواهانه به نظر بیاید؟ مگر در جهانی که ما در آن زندگی می کنیم همه چیز منحصر به فرد نیست؟ چرا در مورد «حقیقت» همین منحصر به فرد بودن را نباید بپذیریم؟

   آیا این خودخواهانه است که من یک نام دارم و جایی که اکنون نشسته ام و این نوشته را تایپ می کنم فقط یک آدرس دارد؟ آیا این خودخواهانه است که شاتلی که به فضا فرستاده می شود تنها با یک محاسبه است که سر جای مشخصی فرود خواهد آمد و اگر کوچکترین تغییری در محاسبه پیش آید به کلی در جای دیگری فرود خواهد آمد؟

 

نوید رهایی

bottom of page