top of page

  

«آيا زمانی عدم و نيستی وجود داشته است؟»

 

 منظورتان این است كه این امكان وجود ندارد كه در آغاز هرگز هیچ چیزی وجود نداشته است؟ یعنی ممكن نیست كه بیلیون ها بیلیون سال پیش هرگز هیچ چیز وجود نداشته است؟ مطمئناً این هم یك تئوری است كه می توان در مورد آن تفكر و تأمل نمود. پس بیایید این تئوری را با یک شبیه سازی و مقایسه مورد بررسی قرار دهیم.

   بیایید فرض كنیم كه شما یك اتاق بسیار بزرگ دارید كه به اندازه ی یك زمین فوتبال است و كاملاً بسته می باشد. این اتاق همیشه قفل است و هیچ در یا پنجره ای در این اتاق وجود ندارد. دیوارهای اتاق نیز فاقد هر گونه حفره و درز می باشد. درون اتاق خالی است. مطلقاً هیچ چیز در آن وجود ندارد. نه ذره ای از چیزی، نه هوایی، نه گرد و خاكی و نه هیچ نوری در اتاق نیست. این یك اتاق مهر و موم شده است كه درون آن مانند قیر سیاه و تاریك است. حالا چه اتفاقی می افتد؟

   فرض كنیم هدف شما این است كه چیزی را وارد اتاق كنید. اهمیتی ندارد آن چیست، هر چه می خواهد باشد، ولی قانون این است كه برای این كار شما اجازه ندارید خارج از اتاق، از وسیله ای استفاده كنید. پس شما چكار می كنید؟

با خودتان فكر می كنید كه شاید با ایجاد جرقه ای بتوانید حداقل برای یك لحظه هم كه شده درون اتاق را روشن كنید. شاید با این كار بتوانید چیزی را درست كنید. بله، حق با شماست ولی مشكل اینجا است كه شما بیرون از اتاق هستید و قانون این اجازه را به شما نمی دهد تا از خارج چیزی را وارد اتاق كنید.

   حالا با خود می گویید اگر بتوانم به وسیله ی تِلِه پورت چیزی را داخل اتاق ارسال كنم چطور؟ این كار نیز مجاز نیست چرا كه برای این كار شما مجبور هستید تا از وسایلی كه خارج از اتاق است استفاده كنید. باز هم مشکل حل نشده سر جای خود باقی است. شما باید با استفاده از آنچه داخل اتاق است، چیزی را وارد اتاق كنید، و تنها چیزی كه درون اتاق وجود دارد “عدم و نیستی” است. با خود می اندیشید، اگر زمان كافی وجود داشته باشد شاید ذره ای هر چند كوچك و ناچیز در اتاق خود به خود به وجود بیاید.

   در ارتباط با این تئوری سه مشكل اساسی وجود دارد:

۱-  زمان به خودی خود قادر نیست كاری انجام دهد. همه چیز در طی زمان اتفاق می افتد، ولی این خودِ زمان نیست كه اتفاقات را می سازد.

   برای مثال اگر شما به مدت ۱۵ دقیقه برای درست کردن كلوچه منتظر بمانید، این زمان نیست كه كلوچه ها را می پزد، بلكه گرمای فِر اجاق گاز است كه باعث می شود كلوچه ها بپزند. اگر زمان سنج اجاق گاز را تنظیم كنید، هر چقدر هم منتظر بمانید كلوچه ها هرگز به خودی خود پخته نخواهند شد.

   در این همانندسازی، ما یك اتاق بسته داریم كه در آن هرگز چیزی وجود ندارد. اگر مدت ۱۵ دقیقه صبر كنیم، در شرایط و موقعیت موجود هیچ تغییری حاصل نخواهد شد. شاید بپرسید اگر مدت هزاران هزار سال یا تا ابد منتظر بمانیم چطور؟ یك واحد مدت زمان

«بی نهایت» را مدت زمان فشرده شده ۱۵ دقیقه ای فرض كنید. اگر شما كلوچه ها را روی پیشخوان قرار دهید و یك واحد مدت زمان «بی نهایت» هم انتظار بكشید آیا كلوچه ها خواهند پخت؟

 

   مشكل دوم این است كه: اصلاً چرا باید در یك اتاق خالی چیزی خود به خود «پدیدار» شود؟ باید دلیلی برای پیدایش و به وجود آمدن آن وجود داشته باشد. اما همانطور كه گفته شد درون اتاق ابداً چیزی وجود ندارد، پس به چه دلیل باید وضعیت موجود تغییركند و اتفاقی بیفتد؟ داخل اتاق هیچ چیزی نیست تا سبب شود چیزی درون اتاق پدیدار گردد. (در حالی كه باید به خاطر داشته باشیم كه این علت و سبب بایستی از درون اتاق باشد).

   خب شاید بگویید، آیا ممكن است یك ذره ی بسیار كوچك از چیزی درون اتاق بوده باشد؟ آیا این احتمال بیشتر نیست كه یك ذره ی ریز و كوچك، شكل و صورت خارجی به خود بگیرد و تبدیل به ماده شود تا اینكه یك شیء بزرگ همچون توپ فوتبال؟

این دقیقاً باعث بروز مشكل سوم می شود كه مربوط به اندازه است. مانند مسئله زمان، اندازه نیز یک مقوله ی نسبی است. فرض كنیم شما سه توپ بِیسبال دارید كه هر كدام در اندازه های مختلف هستند. پهنای یكی از توپ ها ۴ متر، دیگری ۲متر، و توپ آخر دارای اندازه طبیعی است. به نظر شما احتمال دارد كدامیك از این سه توپ درون اتاق مورد بحث ما تبدیل به ماده شود؟ توپی كه اندازه طبیعی دارد؟ اینطور نیست!

   در حقیقت اندازه توپ در این میان هیچ اهمیتی ندارد. موضوع مورد بحث این است كه آیا هیچ توپ بیسبالی در هر سایز و اندازه ای كه باشد ممكن است در اتاقی كه مهر و موم شده و خالی است، خود به خود پدیدار شود؟ اگر فكر می كنید كه حتی كوچكترین اندازه توپ بیسبال هم امكان ندارد به خودی خود به وجود بیاید، بنابراین درباره اتم نیز بایستی همین نتیجه گیری را بكنید. موضوع مورد بحث اندازه نیست. تبدیل شدن یك ذره هر چند كوچك و ناچیز به یك ماده، بدون وجود هیچ دلیلی، همان اندازه غیر محتمل است كه تبدیل شدن خود به خود یك جسم بزرگ همچون یخچال. هیچ تفاوتی وجود ندارد.

 

   حالا بیایید این همانندسازی خود را كمی گسترش دهیم. بیایید دیوارهای این اتاق را كه درونش همانند قیر سیاه و تاریك است، از جای خود برداریم. اینك اتاق را از تمامی جهات تا بیكران امتداد می دهیم. حالا دیگر به غیر از اتاق چیزی وجود ندارد، چرا كه اتاق خود تنها چیزی است كه وجود دارد. یعنی غایت و پایان است.

   درون این اتاق بی ابتدا و بی انتها و تاریك هیچ نوری وجود ندارد. هیچ گرد و خاكی نیست، هیچ نوع ذره یا هوایی وجود ندارد و هیچ عنصر و مولكولی هم نیست. به عبارتی یك خلأ مطلق و تهی از هر چیز است. در واقع می توانیم آن را نیستی مطلق بنامیم.

اكنون پرسش این است: اگر قبول كنیم كه اصولاً بیلیونها بیلیون سال قبل نیستی مطلق وجود داشته است، آیا امروز نیز نمی بایست همین گونه می بود، یعنی هنوز هم نیستی مطلق حكمفرمایی می كرد؟

   آری، پاسخ مثبت است، اگر از ابتدا نیستی مطلق وجود داشت، در حالِ حاضر نیز هیچ چیز، هر چند كوچك و ناچیز هم نمی توانست وجود داشته باشد. و هنوز هم نیستی مطلق بر جهان حاكم می بود.

این موضوع چه چیزی را برای ما روشن می كند؟ كه عدم و نیستی حقیقت ندارد! چرا؟ چون اگر این گونه می بود هم اكنون نیز باید عدم و نیستی حاكم بود! اگر قبول كنیم كه نیستی مطلق وجود داشته است، پس دیگر بیرون از این نیستی هم نمی توانست چیزی باشد كه باعث به وجود آمدن زندگی و هستی گردد.

   بنابراین باز هم به این نتیجه می رسیم كه اگر بپذیرم عدم و نیستی حقیقت دارد، پس بایستی هم اكنون نیز این وضع ادامه می داشت.

به هر حال هستی واقعیت دارد. در حقیقت چیزهای بی شماری هستند كه موجودیت دارند. برای مثال خودِ شما وجود دارید، كه وجودی مهم و بسیار با اهمیت هستید. لذا موجودیت شما ثابت می كند كه عدم و نیستی حقیقت ندارد.

   خوب حالا اگر قبول كنیم كه عدم و نیستی حقیقت ندارد، پس این بدان معناست كه همیشه حیاتی هر چند كوچك وجود داشته است. ولی سوال این است كه آن چه بوده؟ آیا آن وجود، واحد بوده یا تعدد داشته است؟ آیا آن اتم بوده یا یك ذره؟ یك مولكول، یك توپ فوتبال، یا یك توپ بیسبال؟ شاید هم یك یخچال یا تعدادی كلوچه؟

برای یافتن پاسخ، به مطلب هستی رجوع كنید.

 

   «چطور می توانیم با خداوند رابطه شخصی خود را آغاز نمائیم؟»

   «هستی»

    این مطلب دنباله موضوع آیا زمانی عدم و نیستی وجود داشته است می باشد.

اگر زمانی عدم و نیستی وجود داشته است، پس هنوز هم تا به امروز بایستی اینگونه می بود. از آنجایی كه امروز هستی وجود دارد، (برای مثال خود شما كه وجود دارید)، پس این بدان معناست كه عدم و نیستی واقعیت ندارد. اگر این موضوع حقیقت داشت، حالا شما اینجا و در حال خواندن این مطالب نبودید و عدم و نیستی هنوز هم وجود داشت. لذا در هیچ برهه ی زمانی، عدم و نیستی وجود نداشته است. بنابراین همیشه هستی و حیات وجود داشته است. اما آن چه بوده؟ اگر ما به آغاز پیدایش باز گردیم، آن چیز چه بوده كه وجود داشته؟ آیا آن واحد بوده یا بیش از یك چیز بوده است؟ با مشاهده ی  آنچه امروز وجود دارد آن چیز شبیه چه بوده است؟

 

   ابتدا اجازه بدهید تا جنبه كیفی موضوع را مورد بررسی قرار دهیم. بیایید یك بار دیگر اتاق بزرگ مهر و موم شده و تاریك همچون قیر سیاه را در ذهن خود به تصویر بكشیم. تصور كنید كه ده عدد توپ تنیس درون این اتاق وجود دارد. تا جایی كه می توانیم به عقب برگردیم؛ تنها چیزی كه درون این اتاق وجود داشته است همین ده عدد توپ فوتبال بوده است و بس. بعداً چه اتفاقی می افتد؟ فرض كنیم یك سال تمام منتظر می مانیم. پس از گذشت یك سال درون اتاق چه می بینیم؟ باز هم ده عدد توپ فوتبال، اینطور نیست؟ چرا؟ چون هیچ نیروی دیگری وجود ندارد تا تغییری در وضعیت موجود ایجاد كند. همه ما می دانیم كه ده عدد توپ معمولی تنیس با گذشت زمان قادر نیستند تولید مثل كنند. این مسئله درباره دیگر موارد نیز صادق است.

   بسیار خوب حالا فرض كنید كه از اول تعداد توپ های تنیس شش عدد بوده است. آیا این موضوع تغییری در وضع موجود ایجاد می كند؟ پاسخ منفی است. خوب اگر تعداد یك میلیون توپ تنیس داشتیم چطور؟ باز هم هیچ فرقی نمی كرد. هر آنچه در اتاق داریم صرفاً توپ تنیس است و تعداد آن هیچ تغییری در موقعیت ایجاد نمی كند. آنچه از این بحث متوجه می شویم این است كه كمیت اصل مهم نیست. اما اگر به آغاز و شروع همه موجودات برگردیم آیا به نظر شما كمیت در مواردی اهمیت دارد یا خیر؟

توپ های تنیس را از اتاق خارج كرده و به جای آن یك جوجه قرار می دهیم. یك سال صبر می كنیم و پس از گذشت یك سال باز هم فقط یك جوجه در اتاق داریم. اما اگر این كار را با یك مرغ و یك خروس شروع كنیم چطور؟ پس از گذشت یك سال صاحب جمعیتی بزرگ از جوجه ها هستیم!

   بنابراین كمیت در صورتی اهمیت دارد كه حداقل دو چیز حضور داشته باشند كه قابلیت تولید سومی را دارا باشند. مرغ + خروس= جوجه كوچولو؛  اما زمانی كه در مورد دو چیز صحبت می كنیم كه قابلیت تولید سومی را ندارند، كمیت در اینجا هیچ نقشی ندارد. توپ تنیس+ توپ تنیس= هیچ ! بنابراین در موضوع مورد بحث، كیفیت در حقیقت نقش بزرگتری دارد تا كمیت. آن چیز مورد نظر دارای چه كیفیت هایی ست؟ آیا آن قادر است چیزهای دیگری را به وجود بیاورد؟

 

   اكنون بیایید نزد جوجه ها بازگردیم ولی با دقت و قاطعیت موضوع را بررسی كنیم، چرا كه در آغاز پیدایش همه چیز اینگونه دقیق بوده است. ما در اتاق مان یك مرغ و یك خروس داریم. آنها در نقاط مختلف اتاق هستند و در نیستی معلق و بیكارند. آیا آنها می توانند جوجه هایی را تولید كنند؟ پاسخ منفی است. چرا؟ زیرا هیچ محیط مناسبی وجود ندارد كه تولید مثل صورت پذیرد. به غیر از مرغ و خروس چیز دیگری در اتاق وجود ندارد. نه هوایی برای نفس كشیدن و پرواز، نه زمینی كه بتوان روی آن راه رفت و نه هیچ منبع تغذیه ای كه آنها را زنده نگاه دارد. این مرغ و خروس نمی توانند غذا بخورند، راه بروند، پرواز كنند و یا حتی نفس بكشند. محیط اطراف آنها یك عدم و نیستی كامل است.

   بنابراین موضوع جوجه ها منتفی است. جوجه ها بدون داشتن گونه ای از محیط مناسب، نه می توانند وجود داشته باشند و نه تولید مثل كنند. اما اگر محیط مناسبی وجود داشته باشد آنها می توانند جوجه های دیگری تولید كنند. اگر فرض كنیم محیط مناسبی وجود داشته باشد، و این محیط بتواند بر روی جوجه ها تاثیر بگذارد، اگر چه این احتمالی نامعقول و بی معنی است، ولی در طی گذشت دورانی طولانی ممكن است این جوجه ها تبدیل به زرافه یا سمور دریایی شوند.

 

   تا به اینجا رسیدیم كه اتاقی داریم كه فاقد محیطی برای زندگی است، پس ما نیاز به چیزی داریم كه بتواند بدون وجود هیچ محیطی حیات داشته باشد. چیزی كه برای زنده ماندن احتیاج به هوا، غذا و آب نداشته باشد. اگر این فرضیه را قبول كنیم پس باید تمامی انواع حیات را كه در حال حاضر روی كره ی زمین زندگی می كنند، از رده خارج كنیم.

   شاید بپرسید پس موجودات غیر جاندار چطور؟ غیر جانداران برای حیات خود به محیط مناسب احتیاجی ندارند. این یك واقعیت است و كسی نمی تواند منكر این واقعیت را کنار بزند. ولی باز هم این موضوع كمكی به ما نمی كند و ما همچنان در همان مشکلاتی گرفتار می شویم كه قبلاً درباره توپ های تنیس صحبتش را كردیم. چرا؟ چون غیر جانداران قادر نیستند چیزی از خود تولید كنند. بیایید فرض كنیم به جای ده عدد توپ تنیسی كه قبلاً در مورد آن بحث كردیم تعداد یك تریلیون مولكول هیدروژن داشته باشیم. خوب حالا چه اتفاقی می افتد؟ با گذشت زمان شما هنوز هم چیزی بیش از یك تریلیون مولكول هیدروژن نخواهید داشت.

حالا كه داریم درباره غیر جانداران صحبت می كنیم، بیایید این موضوع را بررسی كنیم كه برای حیات آنها چه چیزی لازم است؟ آیا تا به حال درباره ی «برخورد برتر» چیزی شنیده اید؟

   سالها قبل دولت آزمایشی را آغاز نمود تا به وسیله آن بتواند ماده را خلق كند. «برخورد برتر» در واقع متشكل از كیلومترها تونل زیرزمینی بود. در این تونل های طویل اتمها با سرعت مافوق صوت حركت كرده و با شدت با هم برخورد می كردند تا ذرات بسیار كوچك و ریز را به وجود بیاورند. تمامی این تلاش برای به وجود آوردن كوچكترین ذره میكروسكوپی ماده انجام گرفت.

   این آزمایش چه چیزی را برای ما روشن می كند؟ با این آزمایش متوجه می شویم آنچه را كه قبلاً درباره توپ های تنیس به تصویر كشیدیم آن طور هم كه به نظر می آید ساده نیست. برای به وجود آوردن فقط یك عدد توپ تنیس از هیچ و نیستی، مقدار غیر قابل تصوری از انرژی لازم است و تنها چیزی كه ما در اختیار داریم عدم و نیستی است. به یاد دارید كه اتاق ما كاملاً خالی است.

تا حالا به این نتیجه رسیدیم كه هر آنچه كه از ازل وجود داشته است بایستی قادر باشد تا بدون اینكه متكی به چیز دیگری باشد زندگی كند. آن چیز هر چه كه هست باید كاملاً و مطلقاً خودكفا بوده باشد. چرا كه در آغاز، آن تنها و واحد بوده است و برای حیات نیازی به محیط پیرامون نداشته است.

   دوم، آن چیز كه از آغاز وجود داشته است، بایستی دارای این قابلیت بوده باشد كه به غیر از خود چیز دیگری را هم تولید نماید. اگر خلاف این می بود تنها چیزی كه امروز وجود می داشت خود او بود و بس، اما امروز چیزهای دیگری هم وجود دارند. برای مثال خودِ شما.

   سوم، برای تولید كردن چیزی دیگر، آن هم از عدم و هیچ، نیاز به قدرتی خارق العاده و شگفت انگیز وجود دارد. پس «آن» هر چه كه هست باید قدرتی عظیم در اختیار داشته باشد. اگر برای به وجود آوردن تنها یك ذره بسیار كوچك و ناچیز به كیلومترها تونل احتیاج داریم، و لازم است تا انرژی بسیار قابل توجهی را تحت كنترل در آوریم تا یك ذره كوچك به وجود بیاید، پس تصورش را بكنید برای به وجود آمدن ماده در جهان و موجودات چه مقدار انرژی لازم است؟

 

   باز هم به اتاق خودمان برگردیم. فرض كنیم كه نوع بسیار مخصوصی از یك توپ تنیس درون اتاق قرار دارد. این توپ قادر است تولید مثل كند و توپ های دیگر را به وجود بیاورد. و باز فرض می كنیم این توپ بخصوص قدرت و انرژی لازم را در اختیار دارد. فرض می كنیم آن، كاملاً خودكفاست و برای حیات خود به هیچ چیز محتاج نیست. «آن» تمامی چیزی است كه وجود دارد. یعنی این توپ تنیس بخصوص ابدی است.

   فرض كنیم این توپ مخصوص، توپ دیگری مثل خود را تولید كند. كدامیك از این دو توپ با در نظر گرفتن زمان به وجود آمدنش بر دیگری برتری دارد؟ توپ شماره ۱.

توپ شماره ۱ همان چیز ابدی است. آن همیشه وجود داشته است. اما توپ شماره ۲ به وسیله توپ شماره ۱ به وجود آمده است. پس با در نظر گرفتن زمان، توپ شماره ۲، محدود است اما توپ شماره ۱ نامحدود و نامتناهی است.

اگر بخواهیم از جنبه قدرتی به این دو توپ نگاه كنیم، كدامیك قدرتمندتر است؟ باز هم توپ شماره ۱.

چون توپ شماره ۱ این توانایی را دارد تا توپ شماره ۲ را از عدم و نیستی به وجود بیاورد. در حقیقت توپ شماره ۱ این قدرت را دارد تا توپ شماره ۲ را نابود سازد.

بنابراین توپ شماره ۱ قدرتی برتر از توپ شماره ۲ دارد. در حقیقت توپ شماره ۲ برای حیات خود همیشه بایستی به توپ شماره ۱ وابسته باشد.

   شاید بگویید حالا اگر توپ شماره ۱ مقداری از قدرت خود را با توپ شماره ۲ شریك شود تا توپ شماره ۲ نیز این قدرت را داشته باشد تا توپ شماره ۱ را نابود كند چطور؟ در این صورت توپ شماره ۲ بزرگتر و عظیمتر خواهد بود و توپ شماره ۱ دیگر قدرت مطلق نخواهد بود اینطور نیست؟

   در این فرضیه مشكلی وجود دارد. اگر هم توپ شماره ۱ مقداری از قدرتش را با توپ شماره ۲ شریك شود، قدرت در واقع از آنِ توپ شماره ۱ است. حالا این سوال پیش می آید كه آیا توپ شماره ۱ برای نابودی خودش از قدرت خود استفاده خواهد كرد؟ پاسخ منفی است. چرا كه اولاً اگر قرار باشد قدرتی برای نابودی در میان باشد وجود توپ شماره ۱ ضروری است.

   نكته مهم دوم این است كه توپ شماره ۱ آنقدر نیرومند است كه اگر قرار باشد كاری انجام شود بدون شك بایستی از طریق توپ شماره ۱ انجام گردد. این موضوع هرگز امكان پذیر نیست كه وجود توپ شماره ۱ متوقف شود، بنابراین این اتفاق هرگز نخواهد افتاد.

توپ شماره ۱ را نمی توان از بین برد. چرا كه از ازل توپ شماره ۱ را كسی به وجود نیاورده است. توپ شماره ۱ همیشه بوده و وجود داشته است. توپ شماره ۱ آن وجود ابدی است.

   او زندگی و حیات است. او حیاتی ابدی است. برای نابود كردن توپ شماره ۱ قدرت و وجودی عظیمتر لازم است اما هیچ چیزی وجود ندارد، و هرگز نیز وجود نخواهد داشت، كه از توپ شماره ۱ بزرگتر باشد. آن قادر به حیات است بدون اینكه به چیز دیگری محتاج باشد. بنابراین هیچ قدرت خارجی قادر نیست تا تغییری در وجود او ایجاد نماید. آن هرگز پایان نخواهد پذیرفت، چون هیچ آغازی برای او نبوده است. او از ازل تا ابد بوده و خواهد بود. این یك واقعیت است. او همانگونه كه هست، وجود دارد و هیچ چیزی نمی تواند آن را تغییر دهد. او هرگز نمی تواند از بودن و حیات متوقف شود، چرا كه بودن و هستی، طبیعت و ذات اوست. پس با این تفاصیل او آسیب ناپذیر است.

  

   آنچه كه از این مطالب در می یابیم این است كه: آن چیزی كه از ازل بوده و تا ابد نیز خواهد بود، همواره از آنچه كه خود به وجود می آورد بزرگ تر و قدرتمند تر است. آن وجود ابدی، به خودی خود حیات دارد. اما هر چیز دیگری كه به وسیله ی ابدی به وجود می آید، برای حیات، به او وابسته است. بنابراین آن «وجود دیگر» دارای نیازهایی است، پس او در رتبه ی  پایین تری قرار گرفته است و همیشه هم همین طور خواهد بود. اما آن ابدی هرگز احتیاجی به دیگری ندارد.

   آن ابدی قادر است تا «وجود دیگری» مانند خود بسازد كه دارای برخی از ویژگی های خودش می باشد، اما مهم نیست این شباهت تا چه میزان باشد، آن ابدی همواره با دیگر آفریده های خود تفاوت داشته و بر آنها برتری خواهد داشت. ابدی، با در نظر گرفتن برتری كه دارد همواره عظیم تر از هر چیز دیگر خواهد بود. بنابراین متوجه شدیم كه ابدی نمی تواند مشابهی كاملاً مثل خود را بسازد، چرا كه تنها اوست كه از ازل بوده و قادر است بدون وابستگی به دیگری زندگی كند.

آیا مایل هستید درباره ی این موضوع كه آن “حیات جاودانی” یا آن “ابدی” چه كسی است بیشتر بدانید؟ اگر اینطور است، مطلب چه كسی را ملاحظه كنید.

 

«چطور می توانیم با خداوند رابطه شخصی خود را آغاز نمائیم؟»

 

   «چه كسی»

   این مطلب ادامه موضوع هستی است.

   یك “ابدی” وجود دارد. او همیشه وجود داشته است. آن ابدی آغازی ندارد و از ازل بوده است. اگر این ابدی نیازی داشته باشد، قادر است تا نیازهایش را خودش برآورده سازد. برای بودن و حیات، آن “ابدی” نیازی به هیچ چیزی ندارد. آن ابدی قادر نیست وجودی كاملاً برابر و همانند خود بسازد كه از خودش بزرگتر باشد. هر آنچه كه تولید می شود هیچ كدام ابدی نیست. بنابراین این وجود ابدی نمی تواند ابدی دیگری را خلق بیافریند. او خود همواره از همه ی موجودات دیگر بزرگتر و برتر خواهد بود.

حال ببینیم كه آیا این ابدی می تواند بیش از یكی باشد؟

   این احتمال وجود دارد. بیایید فرض كنیم كه در ابتدا پنج ابدی وجود داشته است. اگر اینچنین باشد پس هر پنج تای آنها با در نظر گرفتن زمان و قدرت، باید دقیقاً مثل هم باشند. هر پنج تای آنها باید غیر مخلوق و ابدی بوده و هر پنج تای آنها بایستی قادر به انجام دادن هر كار ممكن باشند. این مسئله باز این را به ما نشان می دهد كه موضوع مهم در این جا كیفیت است و نه كمیت.

خوب حالا ما درباره ی این ابدی یا (جاودان های) چه می دانیم؟ آن ابدی تنها نیست چرا كه چیزهای دیگری هم وجود دارد. برای مثال خودِ شما. حالا باید این سوال را از خود بپرسید كه آیا شما آن ابدی و یا یكی از آنها هستید؟ اگر اینطور است، پس شما هیچ آغازی ندارید، هیچ نیازی ندارید كه به تنهایی نتوانید آن را برآورده سازید، و بالاخره هر آنچه كه قرار است انجام گیرد به وسیله ی شما و به دست شما انجام می گیرد. آیا شما چنین كسی هستید؟ اگر نیستید، پس شما موجودی كاملاً متفاوت هستید. نه آن ابدی هستید و نه یكی از آنها.

   باز هم به اتاق بزرگ و تاریك خود كه همچون قیر سیاه و تاریك است بر می گردیم. با این تفاوت كه فرض می كنیم حالا درون اتاق یك مولكول هیدروژن و یك مولكول نیتروژن نیز وجود دارد. به خاطر استدلال هم كه شده بیایید فرض كنیم كه این دو مولكول آن دو ابدی هستند و همیشه وجود داشته اند، و هر چه كه قابل انجام است به وسیله این دو انجام پذیر باشد.

   از آنجایی كه این دو مولكول تنها چیزهایی هستند كه درون اتاق وجود دارند، بنابراین تصمیم می گیرند كه چیزی تولید كنند. ولی یك لحظه صبر كنید، آیا هیدروژن و نیتروژن می توانند تصمیم بگیرند؟ با توجه به این موضوع كه آنها همان دو ابدی هستند پس باید این قابلیت را داشته باشند كه تصمیم بگیرند.

 

   در این باره فكر كنید؛ آن ابدی باید انتخاب كند تا تغییری ایجاد كند. ابدی، جاودانه است و همواره مستقل از هر چیز دیگری وجود داشته است. مهم تر از این، تنها اوست كه همیشه وجود داشته است. این چه مفهومی دارد؟ این بدان معناست كه هیچ رویدادی بدون اینكه آن وجود ابدی بگوید واقع نخواهد شد. آن وجود ابدی خود آغاز و پایان همه چیز است. بنابراین تنها وجودی كه می تواند وضعیت تنهایی ابدی را تغییر دهد، خودِ اوست. هیچ نیرویی قادر نیست خارج از گستره ی بی انتهای او وجود داشته باشد چرا كه این وجودِ نامح تنها چیزی است كه وجود دارد. پس اگر یك مولكول هیدروژن و یك مولكول نیتروژن تنها جاودانه ها باشند، هیچ نیروی خارجی قادر نیست آنها را هدایت نماید. چون این دو تنها نیروهایی هستند كه وجود دارند.

   به عنوان تنها نیروهای موجود، آنها تنها كسانی هستند كه می توانند خود را از تنهایی خارج كنند. هیچ چیزی در عالم هستی وجود ندارد تا بتواند به دلخواه خود، بر حسب اتفاق و یا شانس، آنها را تحت تاثیر قرار دهد تا چیز دیگری را تولید كنند یا بسازند.

   «آن وجود دیگر» ممكن نیست تنها بر حسب اتفاق و شانس ساخته شود. چرا؟ برای اینكه اگر قرار باشد چنین اتفاقی بیفتد، “شانس” باید بر مولكولهای هیدروژن و نیتروژن غلبه كرده و بر آن استیلا یابد. ولی تنها چیزی كه وجود دارد همین دو مولكول است و هر چیزی باید به وسیله ی این دو اتفاق بیفتد. و اما “شانس”! این دیگر نمی تواند بر وجود ابدی غلبه داشته باشد و بر آن استیلا یابد. در حقیقت باید گفت در این مرحله اصلاً “شانس” وجود ندارد. اگر شانس چیزی خارج از وجود ابدی باشد، پس آن بطور كل وجود ندارد مگر اینكه به وسیله ی وجود ابدی به وجود آمده باشد. حال حتی اگر هم شانس به وسیله ی این وجود ابدی به وجود آمده باشد، در مقام مقایسه با ابدیت همیشه در رتبه ی پایین تری قرار خواهد داشت.

   بنابراین اگر قرار باشد وجود دیگری ساخته شود، این عمل باید به وسیله و با اراده ای ابدی انجام شود. تنها در صورتی ممكن است «آن وجود دیگر» به وسیله ی شانس به وجود بیاید، اگر كه شانس، قبلاً از طریق لایزال به وجود آمده باشد. شانس نمی تواند به وسیله شانس به وجود بیاید. این امر تنها با اراده ی لایزال امكان پذیر است.

 

   این موضوع چه چیزی را درباره مولكول های هیدروژن و نیتروژن برای ما بازگو می كند؟

به این ترتیب روشن می شود كه این دو مولكول دو چیز لایزال نیستند، بلكه دو وجود ابدی و لایزال هستند. آنها دارای اراده می باشند. پس آنها توانایی انتخاب دارند. بنابراین آنها دارای شخصیت می باشند. چرا بایستی آن لایزال توانایی انتخاب داشته باشد؟ اتاق خالی را به خاطر بیاورید كه تنها چیزی كه در آن وجود دارد یك مولكول هیدروژن و یك مولكول نیتروژن است. آن دو لایزال تنها موجودات درون اتاق هستند و از ازل تا ابد همین طور بوده اند. آنها كاملاً مستقل از همدیگر زندگی می كنند. آنها احتیاج به كس دیگری ندارند. بنابراین اگر هم چیز دیگری را بسازند، به دلیل ضرورت و لزوم نخواهد بود (مانند غریزه ای كه برای بقای حیات در میان حیوانات وجود دارد). اگر هم چیز جدیدی تولید نمایند بر حسب شانس و اتفاق نخواهد بود مگر اینكه اولین چیزی كه می سازند شانس باشد. شانس یك نوع نیرو است اما دو لایزال (دو مولكول) تنها نیروهایی هستند كه وجود دارند.

   وانگهی، مولكول ها نمی توانند صرفاً دستگاه باشند. چرا كه هر نوع دستگاهی به وسیله ی یك نیروی خارجی برنامه ریزی و ساخته می شود اما مولكول ها (لایزال ها) تنها نیروی موجود هستند. هیچ نیرویی خارج از آنها وجود ندارد.

اگر مولكول ها در داخل اتاق چیزی را تولید كنند، دلیل این محصول تولید شده بایستی در درون آنها ساكن باشد، چرا كه بجز آنها چیزی درون اتاق نیست. آنها مجبور نیستند در اثر غریزه، بر حسب شانس، ضرورت یا اراده ی كس دیگری چیزی را تولید كنند. آنها توسط كسی كنترل نمی شوند. هر چه كه انجام می دهند مطابق با استدلال های خود انجام می دهند.

   این دلیل تنها می تواند اراده ی خود آنها باشد. آنها باید انتخاب كنند و اراده نموده چیز جدیدی را به وجود بیاورند، در غیر این صورت هرگز چیز دیگری وجود نخواهد داشت. اگر نخواهند چیز دیگری را به وجود بیاورند تا ابد درون اتاق تنها خواهند ماند. آنها برای تولید «چیزی جدید» باید چیزی فراتر از “قدرت” را داشته باشند. در لحظه هایی كه با لحظه های دیگری كه به تنهایی وجود داشته اند فرق می كند بایستی تصمیم بگیرند و قدرت و نیروی خود را به كار گیرند تا «چیز جدیدی» را به وجود آورند.

اگر آنها هیچ میل و اراده ای نداشته باشند (مانند توپ های تنیسی كه در مطالعه ی  قبلی خود در مورد آنها صحبت كردیم) پس در نتیجه نیروی آنها برای ساختن «چیزی جدید» هرگز به كار گرفته نخواهد شد. قدرت آنها تنها برای ادامه حیات خودشان به كار برده خواهد شد، و یگانگی و تنهایی آنها تا به ابد باقی خواهد ماند.

 

   این وجود لایزال از ابتدا یكه و تنها زندگی كرده است. حالا باید لایزال دلیلی درونی داشته باشد كه این تغییر را صورت دهد. اگر «چیز دیگری» وجود دارد، دلیل بودنش این است كه لایزال تصمیم گرفته است كه به تنهایی خود خاتمه دهد.

اگر دلیل به وجود آمدن «آن چیز دیگر» در درون لایزال نهفته نبود، هیچ چیز دیگری هرگز به وجود نمی آمد زیرا زمانی تنها چیزی كه وجود داشته است لایزال بوده است و بس.

   اما ما می دانیم كه «آن چیز دیگر» وجود دارد. بنابراین لایزال بایستی توانایی تصمیم گیری برای به كار بردن قدرت خود را داشته باشد. او بایستی توانایی انتخاب را داشته باشد تا خارج از خود چیز دیگری را خلق كند. از آنجایی كه او دارای اراده است، بنابراین آن لایزال یک شخصیت است. این بدان معناست كه این لایزال در واقع یك شخص یا یك نفر است.

 

«ای خداوند و خدای ما، تو تنها شایسته‌ایکه صاحب جلال و حرمت و قدرت باشی،

زیرا تو همه‌چیز را آفریدی و به ارادة تو، آنها هستی و حیات یافتند.»

(مكاشفه ۴ : ۱۱)

 

   این شخص بی پایان برای ادامه ی بقا و حیات خویش به وسیله ی غریزه كنترل نمی شود، چرا كه او بی نیاز از هر چیز است و به هر حال نمی تواند از حیات باز ایستد. همچنین این شخص لایزال بر حسب اتفاق و شانس چیزی را به وجود نمی آورد، مگر اینكه خودش شانس را قبلاً به وجود بیاورد. شانس، یك نوع نیرو است كه بایستی به وسیله ی شخص لایزال به وجود آید در غیر این صورت وجود نخواهد داشت. بالاخره شخص لایزال(دائمی.پایدار) یك دستگاه و ماشین نیست، چرا كه هیچ نیرویی خارج از او وجود ندارد تا او را برنامه ریزی كند و یا مجبور سازد كاری انجام دهد.

 

 

«چطور می توانیم با خداوند رابطه شخصی خود را آغاز نمائیم؟»

 

   «چه كسی (۲)»

   این مطلب ادامه موضوع چه كسی است.

این آخرین بخش از سری نوشتاری ست كه با موضوع  آیا زمانی عدم و نیستی وجود داشته است؟ آغاز شد. در ادامه موضوع هستی مورد مطالعه قرار گرفت و سپس موضوع چه كسی بررسی گردید. نکته های اصلی در این سری از مطالعات ما به شرح زیر است:

   (۱) عدم و نیستی مطلق هرگز وجود نداشته است. اگر چنین بود، اكنون نیز همین عدم و نیستی ادامه داشت. اما «وجود دیگری» یا هستی، وجود دارد. برای مثال خود شما.

   (۲) از آنجایی كه عدم و نیستی حقیقت ندارد، همواره هستی وجود داشته است. این هستی را می توانیم هستی لایزال بنامیم. این هستی یا وجود لایزال آغاز و پایانی ندارد، هیچ نیازی نیست كه او خود قادر نباشد آن را برآورده سازد. قادر به انجام هر كار ممكن است، و نسبت به هر آنچه به وجود می آورد برتری دارد.

   (۳) این هستی لایزال یك دستگاه یا ماشین نیست كه به وسیله ی نیرویی خارجی كنترل یا برنامه ریزی شود. این هستی لایزال به دلیل ضرورت و نیاز چیزی را به وجود نمی آورد، چرا كه آن بی نیاز از همه چیز است. بنابراین اگر چیزی را می سازد، تصمیم می گیرد كه این كار را انجام دهد و معنای آن این است كه او دارای اراده بوده و شخصیت است. پس نتیجه می گیریم كه این هستی لایزال باید یك شخص لایزال باشد(یا اشخاص جاودان)

 

   در ادامه ی آنچه تا كنون درباره این شخص لایزال شرح و توضیح دادیم، آیا چیزی فراتر از این هم می توانیم اضافه كنیم؟ (در اینجا لازم است تا در مورد استفاده از ضمیر “او” یا “آن” كه برای غیر انسان به كار می رود تحولی ایجاد كرده و از ضمیر «او مذكر» یا «او مونث» برای مخاطب قرار دادن آن لایزال استفاده كنیم، برای اینكه آن لایزال در حقیقت یك شخص لایزال است. ضمیر مذكر او برای وی انتخاب شده است ولی جنسیت در واقع موضوع مورد بحث ما نیست.)

   چون این شخص لایزال هیچ نیازی ندارد كه خود نتواند آن را برآورده سازد، پس او قادر است بدون احتیاج داشتن به هر نوع محیطی زندگی كند زیرا او زمانی كه هیچ چیزی جز خودش وجود نداشته، بوده است. برای به وجود آمدن هر نوع محیطی، لازم است تا آن محیط به وسیله ی خود او به وجود آید. اما همه ی آنچه كه وجود دارد و هست، فقط اوست.

   به احتمال قوی، این شخص لایزال متعال و برتر است. یعنی او قادر است خارج از بْعد زمان و مكان زندگی كند، چرا كه او در قید و بند هیچ یك از این دو نیست. او از ازل بوده است، بنابراین خارج از بْعد زمان است. او بدون اینكه نیاز به محیطی برای زیستن داشته باشد، زندگی كرده است، بنابراین از بْعد مكان نیز خارج است.

   از آنجایی كه شخص لایزال ورای زمان و مكان است، یعنی در زمان و مكان نمی گنجد، پس این امكان وجود دارد كه او نامرئی باشد. هر آنچه كه فضایی را اشغال می كند مرئی است. اگر چیزی خارج از بعد مكان است چطور ممكن است دیده شود؟ به همین ترتیب شخص لایزال احتمالاً نامرئی است و قادر است بدون نیاز به دارا بودن هیچ شكل و بدنی زندگی كند.

 

   بیایید به خاطر استدلال هم كه شده اینگونه فرض كنیم كه شخص لایزال تصمیم می گیرد كه شخص دیگری را به وجود بیاورد. او تصمیم می گیرد كه شخصی را كه تا حدودی شبیه خودش می باشد به وجود آورد. همانند او، این شخص دیگر دارای خودآگاهی خواهد بود چرا كه این لازمه ی داشتن اراده است. بنابراین این شخص دیگر، دارای نفْس و اراده می باشد.

   درباره ی این شخص دیگر چه صفت هایی را می توانیم در نظر بگیریم؟ آیا او خارج از بْعد زمان خواهد بود؟ خیر، پاسخ منفی است. او لایزال نخواهد بود. او آغاز و شروعی خواهد داشت پس در قید زمان خواهد بود، یعنی محدودیت زمانی خواهد داشت.

   به یاد بیاورید كه هر آنچه شخص لایزال به وجود آورد با استناد به زمان و مكان، نسبت به خودش در رتبه پایین تری قرار خواهد داشت. این امر اجتناب ناپذیر است. پس این شخص دیگر، حتی اگر هم در آینده برای ابد زندگی كند باز هم نقطه آغازی خواهد داشت. در حقیقت خط زمانی او در خط زمانی نامحدود شخص لایزال قرار خواهد گرفت.

در مورد مكان چطور؟ آیا این شخص دیگر به مكان محدود خواهد بود؟ بلی، پاسخ مثبت است.

 

   تنها شخص لایزال است كه می تواند بدون نیاز به محیط زیست زندگی كند. این شخص دیگر برای زندگی كردن به محیط نیاز دارد. اما چه محیطی؟ در مورد مكان نیز همانطور كه درباره ی زمان صحبت كردیم كمی فكر كنید. آن شخص دیگر، در خط زمانی شخص لایزال زندگی می كند، به همین منوال نیز شخص دیگر، در خط مكانی شخص لایزال زندگی خواهد كرد.

   شخص ابدی ورای مكان است. پس همانطور كه او به لحاظ زمانی همه جا حضور دارد می تواند از لحاظ مكانی هم همه جا حضور داشته باشد. بنابراین زمانی كه شخص دیگر به وجود می آید، مطابق و در زمان و مكان شخص ابدی زندگی خواهد كرد.

خوب حالا ما یك شخص ابدی و یك شخص دیگر را داریم، اما در این میان مشكلی هست. آن شخص دیگر قادر نیست شخص ابدی را ببیند، زیرا شخص ابدی در مكان نمی گنجد یعنی نامرئی است. او قسمتی از فضا را اشغال نمی كند.

اگر اینطور باشد پس شخص دیگر، قادر نیست حضور شخص ابدی را احساس كند. پس اگر شخص ابدی بخواهد حضورش را به شخص دیگر بنمایاند چكار باید بكند؟ شخص ابدی بایستی خود را ظاهر بسازد یا به عبارتی مرئی شود. پس نوعی از مرئی شدن ضروری است. ولی آیا این امكان پذیر است؟

   به خاطر داشته باشید كه اگر انجام گرفتن كاری امكان پذیر است، این كار فقط به وسیله شخص ابدی ممكن می باشد. شخص ابدی می تواند خود را به «شخص دیگر» بنمایاند یا به عبارتی مرئی بسازد ولی چگونه؟

   در دنیای ما برای اینكه حضور دیگری را احساس كنیم، این كار را از طریق حس های بینایی، بویایی، لامسه، چشایی و شنوایی انجام می دهیم. اگر برای مثال شخص ابدی به شخص دیگر این توانایی را بدهد كه ببیند و بشنود، آن موقع شخص ابدی می تواند:

 

   (۱) به شكل مرئی ظاهر شود.

   (۲) با شخص دیگر صحبت كند.

   (۳) هر دو كار را هم زمان انجام دهد.

 

   اینها راه هایی خواهد بود كه شخص ابدی خود را مرئی ساخته و شخص دیگر قادر خواهد بود حضور او را احساس كند.

به خاطر داشته باشید كه شخص دیگر به وسیله ی شخص ابدی به وجود آمده است. بنابراین شخص دیگر در قید زمان و مكان است و محدود می باشد. ساختار یا طبیعت او هر چه كه باشد، در زمان و مكان محسوس و آشكار است. پس تنها كاری كه شخص ابدی باید انجام دهد این است كه هر طور كه مایل است به «شخص دیگر» شكل دهد تا به این ترتیب خود را بر او آشكار سازد.

اما در این جا پرسشی پیش می آید: اگر شخص ابدی خود را مرئی بسازد تا حضور و وجودش برای شخص دیگر آشكار و محسوس گردد، آیا این همه ی موجودیت شخص ابدی است؟ خیر! او بیش از آن چیزی است كه خود را به «شخص دیگر» نمایانده است. اگر چه شخص ابدی می تواند وجود خود را بطور تمام و كمال برای شخص دیگر بروز داده و نشان دهد، ولی شخص دیگر قادر نخواهد بود او را كاملاً شناخته و دریابد.

 

   جالب است بدانید ان چه را كه در بالا خواندید دقیقاً همان چیزی است كه ما در كتاب مقدس می خوانیم. ما شبیه آن «شخص دیگر» هستیم. ما در زمان و مكان محدود هستیم. اما خداوند آن شخص ابدی است. او خود را در عیسی مسیح مرئی ساخت و به ما نمایاند. برای اینكه در این مورد بیشتر بدانید این قسمت را مطالعه بفرمایید:

 

۱. خداوند آن شخص ابدی است. او از ازل بوده و تا به ابد نیز خواهد بود.

 

«پیش از آن که کوه‌ها را بیافرینی و زمین و جهان را به وجود آوری، از ازل خدا بوده‌ایو تا ابد خدا خواهی بود.»

(مزمور ۹۰ : ۲)

 

«آیا نمی‌دانید؟ آیا نشنیده‌اید؟ خداوند، خدای جاودان است. او تمام جهان را آفریده، و هیچ‌وقت

خسته یا فرسوده نخواهد شد. هیچ‌کسی افکار او را درک نمی‌کند.»

(اشعیا ۴۰ : ۲۸)

 

«خداوندی که فرمانروایی می‌کند و حامی اسرائیل است، خداوند متعال چنین می‌گوید:

«من اول و آخر و تنها خدا هستم، و خدایی غیراز من وجود ندارد.»

(اشعیا ۴۴ : ۶)

 

«امّا تو، ای خداوند، خدای حقیقی هستی، تو خدای زنده و پادشاه ابدی هستی.»

(ارمیا ۱۰ : ۱۰)

 

«عیسی به ایشان گفت: «یقین بدانید که پیش از تولّد ابراهیم، من بوده‌ام و هستم.» 

(یوحنا ۸ : ۵۸)

 

«عیسی مسیح، امروز همان است که دیروز بوده و تا ابد هم خواهد بود.»

(عبرانیان ۱۳ : ۸)

 

«خداوند خدا می‌گوید: «من الف و یا هستم، خداوند متعال که بود و هست و خواهد آمد.»

(مکاشفه۱ : ۸)

 

«من الف و یا، اولین و آخرین، آغاز و انجام هستم.»

(مكاشفه ۲۲ : ۱۳)

 

۲. خداوند نامرئی است.

 

«کسی هرگز خدا را ندیده است، امّا آن فرزند یگانه‌ای که در ذات پدر و از همه به او نزدیکتر است او را شناسانیده است.»

(یوحنا ۱ : ۱۸)

 

«خدا روح است.»

(یوحنا ۴ : ۲۴)

 

«به پادشاه جاودانی و فناناپذیر و نادیدنی، خدای یکتا تا به ابد عزّت و جلال باد، آمین.»

(اول تیموتائوس ۱ : ۱۷)

 

«و در زمانی که او معیّن کرده، آن یکتا حکمران متبارک که پادشاه پادشاهان و خداوند خداوندان است این را ظاهر خواهد ساخت. 

به آن یکتا وجودی که فناناپذیر است و در نوری ساکن می‌باشد که محال است کسی به آن نزدیک گردد و

هیچ‌کس هرگز او را ندیده و نمی‌تواند ببیند، عزّت و قدرت جاودان باد، آمین.»

(اول تیموتائوس ۶ : ۱۵ – ۱۶)

۳. خدا قادر است همه جا باشد، در عین حال او بر ما برتری دارد.

 

«از نزد تو کجا بگریزم و از حضور تو کجا پنهان شوم؟ اگر به آسمان بروم، تو در آنجا هستی.

اگر به دنیای مردگان بروم، تو در آنجا هستی.» 

(مزمور ۱۳۹: ۷ – ۸)

 

«آن خدایی که دنیا و آنچه در آن است آفرید و صاحب آسمان و زمین است در معابد ساخته شده به دست انسان ساکن نیست و به چیزی که

آدمیان با دستهای خود برای او فراهم نمایند نیازی ندارد، زیرا خداست که نفس و حیات و همه چیز را به جمیع آدمیان می‌بخشد.

او جمیع ملل را از نسل یک انسان آفرید تا در تمام سطح زمین ساکن شوند و برای آنان زمانی را مقرّر فرمود و

برای مرز و بومشان حدودی معیّن کرد، تا خدا را بجویند و کورکورانه پی او بگردند تا شاید او را بیابند و

حال آنکه او از هیچ‌یک از ما دور نیست، "زیرا در او زندگی می‌کنیم و در او حرکت و هستی داریم."

چنانکه بعضی از شاعران خودتان گفته‌اند:"ما نیز فرزندان او هستیم."»

(اعمال ۱۷ : ۲۴ – ۲۸)

۴. هر آنچه كه ممكن است انجام بپذیرد، به وسیله ی خدا ممكن است.

 

«آیا چیزی هست که برای خداوند مشکل باشد؟»

(پیدایش ۱۸ : ۱۴)

 

«خدای ما در آسمانهاست و آنچه را که اراده فرماید به عمل می‌آورد.»

(مزمور ۱۱۵ : ۳)

 

«از ابتدا نتیجة کار را پیشگویی کردم، و از زمانهای پیش شما را از آنچه واقع می‌شود خبر کردم. گفتم که نقشه‌های من هیچ گاه خنثی نخواهد شد، و تمام آنچه را خواسته‌ام به وقوع خواهد پیوست.»

(اشعیا ۴۶ : ۱۰)

 

«برای خدا همه چیز ممکن می‌باشد.»

(متی ۱۹ : ۲۶)

 

«زیرا برای خدا هیچ چیز محال نیست.»

(لوقا ۱ : ۳۷)

 

۵. این امكان برای خدا وجود دارد كه خود را بنمایاند. او قادر است با پوشیدن جسم انسان خود را ظاهر و آشكار كند.

 

«در ازل کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود.»...«کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید.»

(یوحنا ۱ : ۱ و یوحنا ۱ : ۱۴)

 

«ما دربارة کلمة حیات به شما می‌نویسیم-کلامی که از ازل بود و ما آن را شنیده و با چشمان خود دیده‌ایم- آری، ما آن را دیده‌ایم و

دستهایمان آن را لمس کرده است. آن حیات ظاهر شد و ما آن را دیدیم. پس ما دربارة آن شهادت می‌دهیم و

از حیات جاودانی که با پدر بود و به ما شناسانیده شد، شما را آگاه می‌سازیم.»  

(اول یوحنا ۱ : ۱ – ۲)

 

«مسیح صورت و مظهر خدای نادیده است و نخستزاده و بالاتر از همة مخلوقات. زیرا به وسیلة او هر آنچه در آسمان و زمین است دیدنی‌ها و نادیدنی‌ها، پادشاهان، حکمرانان و اولیای امور آفریده شدند، آری تمام موجودات به وسیلة او و برای او آفریده شد.»

(كولسیان ۱ : ۱۵ – ۱۶)

 

«آن پسر، فروغ جلال خدا و مظهر کامل وجود اوست و کاینات را با کلام پرقدرت خود نگاه می‌دارد.»

(عبرانیان ۱ : ۳)

 

«طرز تفکّر شما دربارة زندگی باید مانند طرز تفکّر عیسی مسیح باشد: اگرچه او از ازل دارای الوهیّت بود، ولی راضی نشد که

برابری با خدا را به هر قیمتی حفظ کند، بلکه خود را از تمام مزایای آن محروم نموده، به صورت یک غلام درآمد و

شبیه انسان شد. چون او به شکل انسان در میان ما ظاهر گشت، خود را فروتن ساخت و

از روی اطاعت حاضر شد مرگ -حتّی مرگ بر روی صلیب- را بپذیرد. 

(فیلیپیان ۲ : ۵ – ۸)

 

۶. زمانی كه خدا خویشتن را نمایاند، كاملاً خود را آشكار ننمود، اما در عین حال آنچه هست باز هم خود اوست.

 

« پدر از من بزرگتر است.»

(یوحنا ۱۴ : ۲۸)

 

«من و پدر یك هستیم.»

(یوحنا ۱۰ : ۳۰)

 

«كسی كه مرا دید، پدر را دیده است.»

(یوحنا ۱۴ : ۹)

    «آیا مایل هستید این خدا را بشناسید؟ اگر اینطور است دریابید كه چگونه...»

 

 

 

نوید رهایی

bottom of page