top of page
«قمار: وقتی كه شرط بندی ديوانه وار می شود.»
«داستان واقعی یک قمار بر سر مرگ و زندگی كه به نتیجه رسید.»
درست طبق برنامه، گروهی از مردان بر سر كار حاضر می شوند: سربازان، خشن، قوی، سبقت جو. آنان به عنوان همكار آن روز را با
شوخی ها و مزاح های معمول آغاز كردند. اگرچه آنها همدیگر را مسخره می كردند، اما به دلیل اینكه ساعت های زیادی را با هم می گذرانیدند نوعی ارتباط بینشان وجود داشت. آنها هم چنین در علاقه شدیدی كه به قمار داشتند با هم شریک بودند. اما نمی شد شغل آنها را یک شغل عادی نامید. در طول روز آن ها با میخ، چوب، نیزه، شلاق . . . و خون سر و كار داشتند. آنها سرباز هستند.
سربازانی كه برای قدرتمندترین حكومتی كه در طول تاریخ بشر وجود داشته است خدمت می كنند. آنان به خوبی تعلیم دیده اند، به خوبی بر كار خود تمركز دارند و خشن هستند. در این روز وظیفه آنان واضح و روشن بود: مردی را كه عیسی نام دارد و مدعی است كه خداست بكشید. بنابراین با دقتی نظامی آنان دستورات را اجرا كردند. بعد از این كه تمامی لباس های عیسی بجز یک تكه پارچه كتانی را از تنش در آوردند، كار خود را آغاز كردند. یک میخ به دست چپ او فرو كردند، میخ دیگری به دست راست وی، و با میخ سوم پاهای او را به چوب میخكوب كردند. آنگاه با تلاش مشترک، سربازها چوب سنگین را كه اینک مردی را بر روی خود حمل می كرد بالا بردند و پایه چوب را درون حفره ای گذاشتند.
آنان وظیفه خود را انجام داده بودند. با این حال وقتی كه به خورشید بالای سر خود نگاه انداختند متوجه شدند كه هنوز تا پایان یک روز كاری ساعت ها وقت باقی مانده است. یكی از سربازان از سرباز دیگر می پرسد: «برای گذراندن وقت چكار كنیم؟» دوستش جواب می دهد:
«من نمی دانم.» یكی از سربازان می گوید: «لباس های او! بیاید شرط بندی كنیم و ببینیم كه چه كسی صاحب لباس های او خواهد شد!» به راحتی می شد تشخیص داد كه این ایده فوق العاده فوراً مورد تایید بقیه قرار خواهد گرفت . . . قمار كردن در حین انجام وظیفه. بنابراین آنها اجتماع كردند. مانند قهرمانان جهانی لاسوگاس تگزاس، آنها دور میز نشستند و هر یک آماده بود تا دیگران را شكست دهد.
در یك لحظه جدی سربازان شرط بندی كردند و با یک پرتاب تاس و جریان سریع آدرنالین همه چیز تمام شد. یك برنده، و تعداد زیادی بازنده. چه تركیب جالب و تكان دهنده ای. پشت سر آنان بر روی صلیب مردی نه چندان معمولی در حال جان دادن بود، اما او در عین حال كسی است كه به شدت مواظب آنان و تعداد بی شمار دیگری از مردم بود.
در حالی كه سربازان بر سر لباس های عیسی قرعه می انداختند، او در حال پذیرفتن بار سنگین گناهان آنان و پرداخت مجازات گناهانشان بود. آن یک لحظه تاریخی عظیم بود، و این مردان به این موضوع بی توجه بودند و فقط داشتند با انداختن تاس تفریح می كردند، و دلیل این بی توجهی را
می توان فهمید. آن روز سه مرد مصلوب می شدند و ظاهراً یک روز كاری عادی بود. این سربازان بر سر چیزی كه تقریباً ناقابل و جزئی بود شرط بندی كردند . . . چند تكه جامه.
من شخصاً قمار كردن را دوست دارم و در طول سال چندین بار هنگام تعطیلات آخر هفته می توانید مرا ببینید كه در كازینویی كه از خانه ما خیلی دور نیست در بازی بلک جك شرط بندی می كنم. اما این قمار با پول است. شرط بندی سطوح مختلفی دارد. آیا تا كنون به این موضوع فكر كرده اید كه بر سر چیزی قمار كنید كه با ارزش تر باشد؟ برای مثال زندگی خودتان. این امری طبیعی است كه هر چند وقت یک بار به این موضوع فكر كنید كه اگر همین حالا بمیرید چه اتفاقی خواهد افتاد. آیا حاضر هستید بر سر این موضوع شرط بندی كنید؟
به صحنه سربازان قمارباز باز گردیم، درست در آن موقع اتفاقات بیشتری در حال وقوع بود. مكالمه ای تقریباً جدی در جریان بود. بجز عیسی دو نفر دیگر نیز در دو طرف وی در حال اعدام شدن بودند. هر دوی آنها بزهكار بودند (این یک مجازات مرگ بود). یكی از این دو نفر به هیچ عنوان برایش مهم نبود كه بعد از مرگ چه اتفاقی قرار است بیفتد.
او به همراه بقیه جمعیت به عیسی توهین می كرد و حرف های زننده به او میزد. اما مجرم دیگر در سكوت، غرق در افكاری مهم و جدی بود. برای او بدیهی و آشكار شد كه عیسی به هیچ وجه یک جنایتكار نیست. شاید او درباره تمامی چیزهایی كه در مورد عیسی شنیده بود فكر می كرد كه چگونه او با بیگانگان، فاحشه ها و دزدها همراهی و دوستی می كرد.
این كه چگونه عیسی حتی به این افراد نیز بخشش و حیات ابدی را تقدیم می نمود. پی بردن به این موضوع كه آیا عیسی او را نیز مانند دیگران خواهد پذیرفت یا خیر یك ریسك بود. اما در عین حال سرنوشت او ارزش این قمار را داشت. او به عیسی می گوید:
«ای عیسی، وقتی ملكوت خود را آغاز كردی مرا هم به یاد آور.» و عیسی پاسخ داد: «خاطر جمع باش كه تو همین امروز با من در بهشت خواهی بود.»من عاشق بی پردگی و صراحت درباره عیسی هستم. او به ما می گوید كه هیچ لزومی ندارد تا ما در ارتباط با خانه ابدی خود قمار كنیم. عیسی می فرماید:
«هرکه پسر را دارد، حیات دارد و هرکه پسر خدا را ندارد، صاحب حیات نیست.»
(اول یوحنا ۵ : ۱۲)
عیسی از ما دعوت می كند تا او را بشناسیم، تا ۱۰۰% مطمئن باشیم زمانی كه مردیم به بهشت خواهیم رفت. مثل اینكه سر میز قمار بنشینید ولی قادر باشید ورقهای دیگران را ببینید. هیچ قماری در كار نیست، چرا كه عیسی به شما می گوید: «اگر مرا داشته باشید، حیات ابدی را دارید.»
همه چیز بر عیسی متمركز است. آیا سربازان قمارباز را به یاد دارید؟ در اواخر مصلوب شدن عیسی اتفاق غریبی افتاد. سربازان در انتظار مرگ سه نفری بودند كه بالای صلیب جان می دادند، تا بدن های آنان را از صلیب پایین بیاورند و كار روزانه خود را به پایان برسانند.
اما چیزی توجه آنان را به خود جلب نمود، و آن زمانی بود كه عیسی به سوی پدر فریاد بر آورد. آن طور كه عیسی پدر خود را صدا زد باعث شد تا یكی از سربازان در آن لحظه عیسی را به گونه ای كاملاً متفاوت ببیند. این موضوع باعث شد تا آن سرباز به یک نتیجه برسد و با صدای بلند اذعان كند كه: «بدون شک این مرد پسر خدا بود.»
یكی از دلایل به صلیب كشیده شدن عیسی این بود كه او رهبران دینی را بسیار خشمگین ساخته بود. عیسی به صراحت به آنان گفت:
«کتاب مقدّس را مطالعه مینمایید، چون خیال میکنید که در آن حیات جاودان خواهید یافت.
درحالی که کتاب دربارة من شهادت میدهد،شما نمیخواهید نزد من بیایید تا حیات بیابید.»
(یوحنا ۵ : ۳۹ و۴۰)
آیا درباره موضوع مرگ در ستیز و كشمكش هستید؟ اگر بهشت و جهنمی وجود داشته باشد، این خداوند است كه آنها را می دهد. خداوند همه چیز را به ما تقدیم می كند. «هر كه پسر را دارد، حیات ابدی را دارد.» به نظر شما آیا این موضوع ارزش آن را دارد تا پنج دقیقه وقت صرف كنید و درباره عیسی بیشتر بدانید و متوجه شوید كه چرا او قادر است حیات ابدی را به شما ببخشد؟
«در اینجا مقاله ای كوتاه وجود دارد كه این موضوع را به طور كامل توضیح میدهد: فراتر از یک ایمان كوركورانه.»
«اگر در مورد مطالبی كه در این جا خواندید پرسشی دارید با ما تماس بگیرید.»
«من الان از عیسی مسیح خواستم به زندگیم وارد شود.»
«من تردید دارم، خواهش می کنم که در این مورد بیشتر توضیح دهید.»
«من یک سئوال دارم.»
نوید رهایی
bottom of page